#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_30
- الو !! خوابت برد الین ؟ نظرت چیه ؟
- خوبه به نظر سیاوش .
- مطمئنی الین راجع به تصمیمت ؟ نمیخوای بیشتر فکر کنی ؟
با ناراحتی گفتم :
- نه فکرامو کردم راه دیگه ای واسم نمونده
- با ناراحتی گفت : باشه ، من برای بعد از ظهر یه قرار با دوستم میذارم . اینجوری خودتم هر سوالی داری ازش بپرس ، بعد تصمیم بگیر
- باشه خداحافظ
- خداحافظ
فکرم خیلی مشغول بود . به زور از جام بلند شدم . رفتم یه دوش گرفتم .یه بلیز شلوارک ساده تنم کردم و رفتم پایین
مامان تو آشپزخونه بود ، از پشت ب*غ*لش کردم وب*و*سش کردم .
- سلام مامان خودم . خوبی مامانم ؟
- سلام. خوبم ؟یکم دیگه میخوابیدی ؟
- دیشب تا دیر وقت بیدار بودم . چی داریم بخورم ؟
- بشین ، الان میگم لیلا ناهار و بیاره دیگه از وقت صبحانه گذشته
همون جوری که مامان داشت حرف میزد منم به این فکر میکردم اگه همه چی اوکی بشه چه جوری باید مامان و راضی کنم ؟عمرا اگه راضی بشه !!!
سیاوش بهم اس ام اس زد .ساعت و محل قرار با دوستش و گفت ، بعد ناهار رفتم تو اتاق و سر خودم و با کامپیوتر گرم کردم تا وقت رفتنم .
در کافی شاپ . که باز کردم دیدم سیاوش با یه پسره جون نشستن سر یه میز گوشه سالن
سیاوش منو که دید ازجاش بلند شد که باعث شد پسره هم متوجه من بشه
romangram.com | @romangram_com