رمان آدم دزدی به بهانه عشق

#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_28

نفهمیدم کی خوابم برد که با صدای زنگ موبایلم از خواب بیدار شدم .بدون اینکه به شماره نگاه کنم گوشیو جواب دادم
- الو
صدایی نیمد ، دوباره گفتم :
-الو بفرمایید
از اون طرف خط صدای خنده اومد .بعد یه صدای مردونه گفت :
- فدای اون صدای خواب آلودت بشم من
- هنگ کردم این کی بود دیگه ؟ صداش خیلی آشنا بود . با شک گفتم :
- شما ؟
با صدای آرومی گفت :
- من الان حاضرم هرچی دارم بدم . ولی این لحظه اونجا بودم و قیافه خواب آلودت و میدیدم .با اون موهای به هم ریخته . کش و قوسی که به تنت میدی وقتی چشمات و باز میکنی . خیلی جذاب میشی .میدونم
خواب از سرم پرید ، این صدای ماکان بود . دستام داشت میلرزید
با صدای لرزونی گفتم :
- چی داری میگی؟
-آروم گفت : چیزایی که الان واسم آرزو، ولی چند وقت دیگه دیدنش میشه حق طبیعیم . میشه کار هر روز صبحم . وقتی که چشمام و باز می کنم اولین چیزی که ببینم قیافه تو ، که کنار خوابیدی
خدای من این دیگه چقدر وقیح بود
با عصبانیت داد زدم :
- خیلی آشغالی ، مطمئن باش این آرزو رو به گور میبری
گوشیو قطع کردم و انداختم پایین تخت .دلم میخواست جیغ بزنم از دست این بشر

romangram.com | @romangram_com