#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_27

یکدفعه یه فکری به سرم زد وبا شک و تردید گفتم:
- بچه ها نظرتون چیه یه جای که مطمئن باشه کار پیدا کنم ؟ یه جایی که بتونم شب هم بمونم ؟
دوتایی با تعجب نگام کردن
فرنوش با خنده گفت :
- چطوره یه تولیدی لباس واست کار پیدا بکنیم بگیم به جای حقوق بزارن شب هم اونجا بخوابی ؟ همه هم زنن و مطمئن !!!
یکی زدم تو سرش و گفتم :
- تو نمیتونی جدی باشی؟
- سیاوش گفت : بزار من امشب فکرامو بکنم فردا بهت خبرش و میدم. نباید با عجله تصمیم بگیریم بعد مثل خر تو گل گیر بکنیم
یکدفعه یه چیزی یادم افتاد
- اگر بخوام این کار و بکنم باید از دانشگاه هم مرخصی بگیرم ، نمیتونم همینجوری ول کنم برم که
- فرنوش گفت : آره باید همه جوانب و برسی کنیم. ولی زیاد فرصتی هم نداریم . این ماکان معلومه خیلی آتیشش تنده . یکدفعه دیدی فردا دستت و گرفت بردت محضر !!!
- کوفت ، به جای دلداری دادنت مثلا
- دارم واقعیت و میگم. نباید با خونسردی کار کنیم
- سیاوش گفت : بلند شیم بریم ببینیم چی کار میتونیم بکنیم . الین تو هم خوب فکراتو بکن چون اگه این کار و بکنیم دیگه جایی واسه پشیمونی نمیمونه
- باشه.
از کافی شاپ اومدیم بیرون و هر کی رفت خونه خودشون
اون شب فقط فکر کردم و فکر کردم . یه لحظه میگفتم با خودم خیلی فکر مزخرفیه . ولی بعد یادم میوفتاد که چند وقت دیگه ماکان منو به زور به دست میاره ، باعث میشد که به این نتیجه برسم که خیلی هم فکر بدی نیست .
حالا فکر اینکه چه جوری مامان و راضی کنم .کجا برم ؟... و هزارتا فکر دیگه نذاشت تا صبح بخوابم

romangram.com | @romangram_com