#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_24

- سرم درد میکنه فکر کنم سرما خوردم
- ناهارم لابد نخوردی ؟ ساعت 6 . بلند شو بیا پایین واست عصرونه بیارم بخوری
با بیحالی به مامان نگاه کردم و گفتم :
- باشه. برو مامان منم میام
مامان که رفت همونجوری رو تخت دراز کشیدم و فکر کردم ولی فایده ای نداشت . بهتره به سیاوش و فرنوشم بگم شاید اونا یه فکری کردن . یکم با این فکر آروم شدم . دستمو دراز کردم همون جوری که خوابیده بودم و گوشیمو از پایین تخت برداشتم ، اس ام اس داشتم. شماره ماکان بود . یک کلمه فقط زده بود
- خوبی ؟
پسره ع*و*ض*ی با اون همه بلایی که سرم آورده میخواد خوب باشم ؟اهمیت ندادم و شماره فرنوش و گرفتم
- به به الین خانم. خوبی ؟من خوبم
- فرنوش حوصله ندارم خوب؟
- باز چی شده ؟
- فرنوش فردا کلاس داری ؟ باید باهات صحبت کنم . راجع به ماکان .میخوام باهات مشورت کنم
چیزی شده الین ؟ نه کلاس ندارم
- حالا فردا بهت میگم . من کلاس دارم ولی فردا رو میپیچونم . تو فقط یه کاری کن . یه زنگ به سیاوش بزن. میخوام اونم باشه . من حوصله ندارم . بهش بگو ساعت 11 بیاد همو کافی شاپ همشگی
- باشه زنگ میزنم . خوبی الین ؟
- نه خوب نیستم فرنوشی ، حالا فردا صحبت میکنیم
- باشه .غصه نخور الین . خداحافظ
- خداحافظ
بعد از حرف زدن با فرنوش یکم از فکر اینکه شاید اونا راه حلی داشته باشن آروم شدم. بلند شدم لباسو عوض کردم و رفتم پایین پیش مامان

romangram.com | @romangram_com