#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_156
- من از اموالم خوب مراقبت میکنم.
فکر کنم عصبانیت شدید رو تو صورتم دید . که فوری خداحافظی کرد و از در رفت بیرون. کوسن رو تخت و برداشتم و کوبیدم تو در و داد زدم .
- لعنت بهت ماکان . ایشالا بمیری دیگه بر نگردی .ایشالا بری زیر کامیون 18 چرخ. لعنتی
سرش و از در آورد تو و گفت :
- شرمنده . من کلی آرزو دارم . تازه میخوام عروسی کنم کوچولو.
جیغ زدم :
- بـرو بیرون.
خندید و گفت :
- وا چه بد اخلاق .
بعد هم رفت بیرون .
ع*و*ض*ی . ع*و*ض*ی
صبح با سر و صدای فرنوش از خواب بیدار شدم . قبل از این که به خودم بیام افتاد روم و شروع کرد به تف مالی کردن من . هلش دادم عقب و گفتم :
- چه خبرته مثل سرخپوستا حمله میکنی ؟ خفه شدم .
زد تو سرم و گفت :
- خاک تو سرت لیاقت ابراز احساسات نداری که .
نشستم رو تخت و ب*غ*لش کردم و گفتم :
- دلم واست تنگ شده بود فرنوش
اونم محکم ب*غ*لم کرد و گفت :
romangram.com | @romangram_com