#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_155
- میدونی این چند شب تا صبح من چی کشیدم؟ یه لحظه نخوابیدم . خواستم مراعاتت و کنم . خواستم حالا که دوستم نداری یه مدت بگذره باهام کنار بیای . ولی تو نمیذاری.
بعد با صدای عصبی گفت :
- از صبر من سوءاستفاده نکن . به خدا الین یه بار دیگه حتی اسم طلاق و بیاری مطمئن باش به این زودی کوتاه نمیام . الین یه کاری میکنم نتونی پاتو از خونه بیرون بذاری .
اشکم و پاک کردم و حرفی نزدم . پسره احمق تهدید می کنه منو . به زور و تهدید منو عقد کرده . تازه طلبکارم هست که دارم ازش سوءاستفاده میکنم .
ولی جرات نکردم حرف بزنم . از این روانی هیچ کاری بعید نبود . فقط دلم میخواست از اطاقم بره بیرون .
آروم از رو تخت بلند شد و وایستاد رو به من و دستاش کرد تو جیبش و گفت :
- من کار دارم باید برم . دلم میخواد واست عروسی بگیرم.
حرفی نزدم . آروم اومد نشست لبه تخت . نگام کرد . منم اشکای مزاحم رو صورتمو پاک کردم و بدون حرف زل زدم بهش .
تو چشماش یه غم بود . یه غم خاص . آروم گفت :
- الین بسته . تو رو خدا گریه نکن دیگه . دلم نمیخواد چشمات و اشکی ببینم . با خودت کنار بیا . با ابن قضیه کنار بیا . با من کنار بیا . من راحت به دستت نیاوردم . مطمئن باش از دستت نمیدم . کم خودت و منو اذیت کن .
لعنتی . چقدر واسش راحته گفتنش . جای من نیست . هیچ کس جای من نیست . هیچ کس نمیفهمه وقتی از یه نفر متنفری و مجبوری باهاش زندگی کنی یعنی چی .وقتی دید حرفی نمیزنم .
سرش و انداخت پایین و گفت :
- بهت اجازه میدم اینجا بمونی
ناخودآگاه یه پوزخند زدم .چقدر بدبختم من که آقا بهم لطف میکنه و اجازه میده اینجا ، تو خونه خودم بمونم . پوزخند روی لبم و دید . عصبی از جاش بلند شد و گفت :
- تمام تلاشم و میکنم هر چه زودتر عروسی بگیرم . تو هم این مدت اینجا بمون . دلم میخواد با لباس عروس بیای تو خونم .
بعد رفت سمت در . ولی قبل از اینکه در و باز کنه برگشت سمتم و گفت :
- الین فکر احمقانه به سرت نزنه . چهار چشمی مواظبتم . ایندفعه به فرض محال بخوای کاری بکنی . قانونی جلوتو میگرم .
بعد با لبخند گفت :
romangram.com | @romangram_com