#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_152
چقدر دلم واسه اتاقم تنگ شده بود . همه جاش و با لذت نگاه کردم . رفتم رو تختم خوابیدم و از ته دل احساس آرامش خاصی کردم . پتو رو کشیدم روم و چشمام و بستم .
چند ضربه به در خورد. آروم گفتم :
- بفرمایید
حدس زدم مامان باشد . منتظر شدم . در آروم باز شد . با دیدن ماکان چشمام و با عصبانیت بستم و باز کردم . یه نفس عمیق کشیدم و با عصبانیت زل زدم بهش . آروم اومد تو اتاق و نشست لبه تخت . اون هم زل زد بهم .
با ناراحتی گفتم :
- چیکار داری؟
آروم اومد نشست کنارم رو لبه تخت و با ناراحتی نگام کرد و گفت :
- خوبی الین ؟
آروم گفتم :
- خوبم
دستش و آورد سمت صورتم . جایی که کبود بود . سرم و چرخوندم و نذاشتم بهش دست بزنه . کلافه سرش و انداخت پایین و دستی به صورتش کشید و آروم گفت :
- من دارم میرم . کی بیام دنبالت بریم خونه ؟
با بی خیالی نگاش کردم و گفتم :
- مگه الان کجام ؟ تو خونه ام دیگه
نگام کرد و گفت :
- منظورم خونه خودمون بود . خونه منو تو
با پوزخند گفتم :
- من هیچ جا نمیام . جام خوبه .
romangram.com | @romangram_com