#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_137
- کجا میری خانمم ؟ جا تو اینجاست . از اولم اینجا بوده . ولی نمیخواستی قبول کنی .
دیونه روانی . یه مشت کوبیدم به سینش و خودم رو کشیدم عقب و گفتم :
- جای تو هم از اول توی جهنم بوده همون جا هم میمونه
اومدم بیام از روی تخت پایین که دستم و کشید. برگشتم سمتش . ابروهاش خیلی گره خورده بود . با صدای آرومی گفت :
- اگه تو جهنم باشم ولی بدونم تو مال منی دیگه بقیه اش مهم نیست .
دستش و آورد سمت صورتم که سرم و چرخوندم . نفسش و صدا دار داد بیرون و دستش و شل کرد . از روی تخت بلند شدم . ضربان قلبم وحشتناک رفته بود بالا . یکم بعد صدای در و شنیدم فهمیدم از اتاق رفته بیرون .
نشستم کنار پنجره و به بدبختیم فکر کردم . حالا باید چیکار کنم . حالا که زنشم اگه بخواد .... اگه بخواد....
وای نه از فکرش هم تمام بدنم لرزید . داشتم آتیش میگرفتم . از عصبانیت . از خجالت . از حرص ....
رفتم سمت حمام . دوش آب سرد و باز کردم و رفتم زیرش تا یکم از التهابم کم بشه ولی فایده نداشت . همون جا نشستم رو زمین و به بخت خودم گریه کردم . آخرین گریه هامم کردم .
ولـی ولـ ی با خودم عهد کردم که دیگه گریه نکنم . هر اتفاقی که افتاد دیگه گریه بسته . اشکام رو پاک کردم و حمام کردم اومدم بیرون . لرز کردم . فوری یه بلیز شلوار تنم کردم و حوله رو دور موهام پیچیدم و رفتم زیر پتو . همون جوری که داشتم فکر میکردم خوابم برد . یه خواب عمیق و طولانی .
با نوری که تو صورتم میخورد بیدار شدم . ولی هنوز خوابم میومد . سرم خیلی درد میکرد . اومدم بچرخم که پشت به نور بخوابم که نتونستم تکون بخورم . بدنم قفل شده بود . چشمام و باز کرد تا موقعیتم و تشخیص بدم و یادم بیاد کجام که با دیدن اتاق همه چی یادم اومد .
اومدم تکون بخورم و از تخت بلند بشم که دیدم . که با دیدن ماکان کنارم هنگ کردم . یعنی چی ؟ من که تنها بودم . این کی اومده ؟ از وحشت به خودم لرزیدم .خودم و تکون دادم که ازش فاصله بگیرم که منو محکمتر گرفت و سرشو توی موهام فرو کرد و با صدای خواب آلود گفت :
- بخواب بچه ، اینقدر ول نزن .
اومدم صحبت کنم که دیدم بله . دوش آب سرد کار دستم داده و صدام در نمیاد . گلوم میسوخت . با صدای گرفته ای گفتم :
- ولم کن . اینجا چی کار میکنی .
قلبم از ترس مثل قلب گنجشک میزد . خدایا فکر اینجاش و نکرده بودم . حالت آدمای منگ و داشتم . نمیدونم چرا اینقدر سرم سنگین بود .
آروم گفت :
- بهت میگم بخواب بچه . تو از دیروز بعد از ظهر خوابیدی . من تا صبح بیدار بودم . پس اینقدر ول نخور و یکم دیگه بخواب .
romangram.com | @romangram_com