#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_136
بالاخره مال خودم شدی . مال من
این و که گفت تازه به خودم اومدم . با دستم به سینش فشار آوردم و ازش جدا شدم. فوری سرم گرفتم پایین و انگشتم و نگاه کردم
توی انگشت دوم دست چپم یه حلقه بود . حلقه ای که همیشه دوست داشتم . از کجا میدونست ؟ یه حلقه تک نگین و یه حلقه ظریف ساده نگین دار کنارش .
حلقه ای که همیشه دوست داشتم عشقم واسم بخره . حلقه ای که ....
ولی الان ماکان اینو انداخته بود به دستم . من این و نمیخواستم . من نشون بندگی ماکان و نمیخواستم
با عصبانیت حلقه رو در آوردم و پرت کردم سمتش و گفتم :
- من حلقه نمیخوام . من حلقه تو رو نمیخوام . میفهمی؟ میفهمی لعنتی؟
اومدم از جام بلند شم که با عصبانیت دستمو گرفت ، پرتم کرد رو تخت . اومدم کنارش بزنم که دستامو گرفت و گذاشت دو طرف سرم و گفت :
- اون حلقه لعنتی رو دستت میکنی وگرنه بدون من حتی پات و از در خونه بیرون نمیذاری فهمیدی ؟
- نه نفهمیدم . به تو هیچ ربطی نداره دیگه کارا من . تو به خواسته لعنتیت رسیدی .
صورتش آورد نزدیک . جوری که لبش با لبام فاصله ای نداشت . از بین دندونای به هم کلید شدش گفت :
- انگار حالیت نشده هنوز تو الان زن منی نه ؟
- نه . نمیفهمم . خسته ام کردی . دست از سرم بردار .
سرش و آورد پایین . کنار گوشم گفت :
- گوش کن کوچولو . تو مال منی . میفهمی ؟ من الان شوهر توام . شوهر شرعی و قانونی تو . هیچ قدرتی ، میفهمی ؟ هیچ قدرتی ، هیچ قانونی نمیتونه تو رو از من بگیره . پس بهتره هر چی فکر مزخرف از توی اون کله خوشگلت بیرون بریزی .
نفس هایش داشت گوشم و میسوزوند . سرم و چرخوندم تا از نفسش فاصله بگیرم . خندید و ولم کرد و خوابید کنارم و منو کشید تو ب*غ*لش و گفت :
- فکر نکن با یه امضاء همه چی تموم شده . تازه اول راهیم الین .
اومدم از ب*غ*لش بیام بیرون که اجازه نداد و منو محکم تر گرفت و مجبور کردم سرم و رو سینش بذارم و گفت :
romangram.com | @romangram_com