#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_133
با ناراحتی گفتم :
- مگه میشه اسم کسی رو که بدبختم کرده یادم بره؟
چبزی نگفت . چهار دست و پا رفتم سمتش و جلوی پاش نشستم ولی سرش و بلند نکرد و گفتم :
- چرا با من این کار میکنی ؟ چرا میخوای آینده منو به خاطر یه لجبازی بهم بریزی ؟ اگه من بگم غلط کردم راضی میشی ؟
دلخور نگام کرد و حرفی نزد .
آروم گفتم :
- دور و بر تو دختر کم نیست . من نشدم یکی دیگه . تازه از خداشونم هم هست . ولی من نه . تو نمیخوای با عشق ازدواج کنی ؟ واست مهم نیست که داری خودت رو تحمیل میکنی ؟ واست مهم نیست زنت ازت متنفر باشه ؟
همون جوری داشت خیره نگام میکرد . هول کردم و گفتم :
- تو ایرادی نداری من واسه ازدواج آماده نیستم . تو رو خدا درکم کن .
آروم گفت :
- کم کم آماده میشی
چرا حرفم و نمیفهمه .
زدم زیر گریه . نمیخواستم دیگه گریه کنم . از این اشکا خسته شده بودم . اشکم و پاک کردم ولی دوباره ...
- به خاطر خودخواهی خودت منو بدبخت نکنه . من آرزو دارم . دلم میخواد با عشق عروسی کنم . دلم میخواد وقتی شوهرم و میبینم همه وجودم پر عشق بشه . دلم میخواد از دیدنش طپش قلب بگیرم . .
هق هق کردم .
- چرا میخوای آرزوهامو ازم بگیری . مگه من تو این دنیا چیز زیادی میخوام ؟ دلم میخواد با لباس سفید برم خونه شوهرم . دلم میخواد اگه باهاش هستم همه دنیام باشه . همه زندگیم باشه . دلم میخواد نفسم به نفساش وصل باشه . چرا میخوای همه این حس های خوب و ازم بگیری ؟
با عصبانیت نگام کرد . دیگه نمیخواستم از نگاش بترسم .
آروم گفتم :
romangram.com | @romangram_com