#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_132

اومد برگردم برم که یکدفعه بازوم و گرفت و منو کوبید به دیوار . لعنتی بازوم کش اومد از بس منو این طرف و اون طرف کشید . تیره کمرم میسوخت . نفسم از درد بند اومد . نمیتونستم تکون بخورم . دستمو گرفت و از هم باز کرد و کنار سرم کوبید به دیوار . هر کاری کردم دستمو جدا کنم نشد ، با یه لحن کش داری گفت :
- تو بیداری میبینم عزیزم .
تو چشماش نگاه کردم و گفتم :
- نه نمیشم . نمیتونی مجبورم کنی . ولم کن لعنتی .
صورتشو آورد نزدیکت تر . ضربان قلبم رفته بود بالا . طپشش رو از روی لباس هم حس میکردم . سرم چرخوندم تا از چیزی که داشت پیش میومد جلو گیری کنم .
آروم سرش و آورد سمت گوشم و زمزمه کرد :
- من واسه رسیدن به تو هر کاری می کنم . میفهمی ؟ هر کاری .
خدای من چی داشت میگفت . یعنی انقدر پست بود ؟ برگشتم سمتش و گفتم :
- تو این کار و نمیکنی
پیشونیش و چشبوند به پیشونیم و گفت :
- مطمئن باش واسه به دست آوردنت هر کاری میکنم .
عد هم ولم کرد و رفت نشست رو صندلی اتاق و دستاش و گذاشت رو زانوش و سرش و گرفت پایین .
خدای من یعنی من هیچ راه فراری نداشتم ؟ حالا باید چیکار میکردم ؟ من این آدم از خود راضی لعنتی رو نمیخوام . همون جا روی زمین نشستم . زانوهام و جمع کردم تو شکمم و دستمو دورش حلقه کردم . با گریه گفتم :
- چرا داری این کار و با من میکنی ؟ آخه مگه عصر حجره ؟ من دوست ندارم . این واست مهم نیست.؟
جواب نداد .آروم از جام بلند شدم . رفتم رو به روش رو زمین نشستم و گفتم :
- ببین ماکان ...
یکدفعه بلند زد زیر خنده . یه خنده عصبی و بلند . بعد نگام کرد . منم با تعجب نگاش کردم . گفت :
- این دفعه اولکه اسمم منو صدا میکنی ؟ شک داشتم اسمم و بلد باشی

romangram.com | @romangram_com