#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_13

دیگه بدنم تحمل وزنم و نداشت همون جا رو زمین نشستم و زدم زیر گریه . این چی میگفت الان ؟ یعنی چی منو مال خودش کنه . مگه من عروسکم که هیچ اختیاری از خودم نداشته باشه فقط تصمیم اون مهم باشه . این از کجا پیداش شد . اصلا اسم منو میدونه چیه ؟آخه چی از جون من میخواد ؟ یکم گریه کردم تا آروم شدم . ولی احساس میکردم فشارم بدجور پایین . دست و پام داشت یخ میزد .به زور بلند شدم از جام . تو آینه خودمو نگاه کردم قیافم وحشتناک شده بود . تنها شانسی که آوردم تو اتاق عمو و زن عمو بود . با کلی عذاب وجدان به لوازم آریش رو میز دستبرد زدم و یکم قیافم رو روبه راه کرد . لباسمو مرتب کردم و از اتاق اومدم بیرون . دیدم عمو علی داره میاد این طرف یکم خودم جمع وجور کردم و رفتم طرفش .
- سلام عمو جونم خوبی ؟سالگرد ازدواجتون مبارک
- سلام دختر عمو، خوبی الین ؟ مرسی ممنون .ایشالا عرسیت
- مرسی عمو
- اینجا چیکار میکنی ؟ چرا رنگ وروت پریده ؟ چشمات چرا قرمز ؟حالت خوبه؟
- خوبم عمو ، یکم سرم درد میکنه .اومدم تو اتاق یکم دراز بکشم شاید بهتر بشم
- الان چطوری؟ قرص خوردی ؟
- نخوردم ولی بهتر شدم مرسی عمو. من دیگه میرم پیش بقیه
- باشه گلم . به خدمتکار میگم یه مسکنم واست بیاره برو گلم.
بعدم ب*و*سم کرد و رفت تو اتاق. شانس آوردم اگه 10 دقیقه پیش میومد چه فکری راجع به من میکرد واقعا
رفتم پیش پرینوش نشستم ، گفت :
- تو کجا بودی کلی دنبالت گشتم ؟
- تو اتاق بودم . سرم درد میکرد گفتم یکم دراز بکشم شاید بهتر بشم
-الان چطوری؟
- خیلی بهترم
با صدای بابام سرمو بلند کردم ولی از چیزی که دیدم هنگ کردم ، این اینجا چیکار میکرد . ماکان کنار بابا وایساده بود داشت با اون لبخند مسخرش نگام میکرد . با دلهره از جام بلند شدم و با پاهایی لرزون رفتم کنارشون
- سلام بابا
- سلام الین خانم خوبی دختر بابا؟

romangram.com | @romangram_com