#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_117

- الین اشتباه کردی . بابات مطمئن باش تو رو به زور کتک که پای سفره عقد نمیشوند .باید یکم دیگه مقاومت میکردی .
- ترسیدم حامین . از ماکان ترسیدم . خیلی زور میگه . انقدر مالکانه باهام برخورد میکرد که ...
بعضی وقتا حس میکرد که منو انقدری که میگه دوست نداشت . فقط چون جلوش وایستادم و به حرفش گوش نکردم میخواست به دستم بیاره
سرم داشت از درد منفجر میشد وپیشونیم و مالیدم و گفتم :
- به قول خودش تا حالا دست رو چیزی نذاشته که جواب رد بشنوه . منم هر چی میخواستم بهش می گفتم . یه جورایی انگار به خاطر لجبازی میخواست به دستم بیاره
- از کجا اینقدر مطمئنی الین ؟ شاید واقعا از ته دل دوست داشته . ولی بلد نبوده ابراز کنه . این مهم نیست . مهم اینه تو علاقه ای بهش نداشتی . پس هیچی زوری نبوده .
کلافه گفتم :
- حالا میگی چیکار کنم ؟!!
- بزار من برم با بابات صحبت کنم . همه حقیقت رو هم بهش بگم .
- جک میگی ؟ من حتی نذاشتم عموم با بابام صحبت کنه . اون وقت تو که واسه بابام یه غریبه ای میخوای بری باهاش صحبت کنی . بعد نمیگه تو با دختر من چه نسبتی داری ؟
- اشتباه کردی . شاید اگه از یه بزرگتر کمک میگرفتی به نتیجه میرسیدی . اون پدرت الین و دشمن خونیت که نیست . تو باید تلاشت و میکردی تا قانع بشه، منم همینجوری که نمیرم . باید راجعش صحبت کنیم . بعد...
- نمیدونم چیکار کنم حامین .
- راجعش فکر کن . من با بابا و مامان هم مشورت میکنم . شاید انا رو فرستادم پیش بابات . نمیدونم ولی باید راجع بهش فکر کنم . تو هم فکرات و بکن .
الان هم یه مسکن بخور و بخواب . فردا راجعش صحبت می کنیم .
- نه حامین . من از مامان بابات خجالت میکشم به خاطر دروغهایی که بهشون گفتم . حامین میترسم ماکان پیدام کنه و یه بلایی سرم بیاره .
- نترس . چرا از ماکان یه غول واسه خودت درست میکنی . مطمئن باش اینجا جات امنه . نمیذاریم به اونجا برسه . با هم حلش میکنیم . بیخود خجالت میکشی من صحبت میکنم باهاشون . حالا نگران نباش . برو با خیال راحت بخواب .
باز جام بلند شدم و گفتم :
- ممنون حامین . نمیدونم چه جوری ازت تشکر کنم

romangram.com | @romangram_com