#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_116

- میدونم خیلی واست سخت بوده و هست . این که خودت بهترین امکانات و داری ولی حالا باید تو خونه دیگران کار کنی ؟
یه لحظه مکث میکنه و بعد میزنه زیر خنده .با تعجب نگاش میکنم و میگم :
- چی شده چرا میخندی ؟
هیچی یاد حرفایی افتادم که بهت میزدم . این که دنبال پولی و .... از این حرفا . خیلی حرص میخوردی نه ؟
یه خنده تلخ زدم و گفتم :
- آره خیلی . دلم می خواست دندونات و تو دهنت خورد کنم .
یه خنده از ته دل کرد و گفت :
- پس شانس آوردم الان دندون دارم آره ؟
خندیدم و حرفی نزدم . بعد از چند لحظه گفت :
- حالا میخوای چیکار کنی الین ؟
با ناراحتی گفتم :
- نمیدونم . میترسم رادین بره به ماکان بگه منو با تو دیده . نمیدونم شاید هم نگه . ولی دلشوره دارم
حامین گفت :
- ولی اینجوری که نمیشه . تا کی میخوای فرار کنی از واقعیت ؟ اومد ماکان حالا حالاها دست از سرت بر نداشت تو میخوای همینجوری ادامه بدی ؟ این فکر درستی نیست . باید یه راه حل واسش پیدا کنیم .
- میگی چیکار کنم ؟ کم باهاش حرف زدم ؟ من صحبت کردم . مامانم حرف زد ولی بابام راضی نشد . کوتاه نیمد . حالا که این همه خرابکاری کردم به نظرت اصلا جرات دارم برم طرفش که بخوام حرفی بزنم ؟
حامین گفت :
- الان بهترین فرصت الین . بابات فهمیده تو تا چه اندازه از ماکان بدت میاد . مطمئن باش از دستت خیلی عصبانیه . ولی به هر حال تو دخترشی. هیچ وقت تو رو به یه غریبه نمیفروشه.
بعد دستم و نوازش کردو گفت :

romangram.com | @romangram_com