رمان آدم دزدی به بهانه عشق

#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_115

- از خونه . از بابام فرار کردم .
بعد هم هر چی که اتفاق افتاده بود رو از اول واسش توضیح دادم .
باور نمبکرد . با بهت نگام میکرد و گفت :
- الین تو چیکار کردی؟ چطور همچین فکر احمقانه ای به سرت افتاد ؟ چطور تونستی اینقدر دروغ به من و خانوادم بگی ؟ من که همه زندگیم رو واست تعریف کردم . چرا بازم حرفی نزدی ؟اون محمد احمق چه جوری قبول کرد این کار رو بکنه ؟ هیچ به فکر آبروی بابات بودی ؟
از عصباتیت دائم تو اتاق راه میرفت و دست میکشید به موها و صورتش .
- تو نمیفهمی نگرانی این موضوع که دختر ی که این همه زحمت کشیدی واسه بزرگ کردنش . الان معلوم نیست کجاست . شب و کجا سر میکنه یعنی چی ؟ من احمق گفتم با خودم تو تیپ و قیافت به کسی نمیخوره که احتیاجی به پول داشته باشن . ولی بعد با خودم گفتم : خوب شاید قبل از اینکه ورشکست بشن وضع مالی خوبی داشتن . ولی نمیدونستم داری همهمون رو بازی میدی.
داشتم دیونه میشدم . خسته شدم دیگه خدا . بسته و من تحمل ندارم دیگه
، دستم و گذاشتم رو گوشم که دیگه نشنوم . ولی بازم صداش میومد . دیگه داشتم هق هق میکردم . داد زدم :
- بسته . هیچی نگو . بسته . خسته شدم . تحمل سرزنش شنیدن ندارم . بسته دیگه .
همون جوری که داد میزدم گوشهام رو هم فشار میدادم .
حامین اومد نشست کنارم به زور دستم رو از روی گوشام برداشت . انقدر اعصابم خورد بود شروع کردم به مشت زدن تو سینش و گفتم :
- تو چه میدونی من چی کشیدم . تو هیچی نمیدونی . دلم واسه مامانم تنگ شده .دلم واسه همه تنگ شده ولی مجبورم
دوتا دستاش و گذاشت دو طرف صورتم و سرم و بین دوتا دستاش گرفت و با داد گفت :
- بسته الین . به من نگاه کن .
نمیخواستم نگاش کنم . سرم رو به زور آورد بالا و به چشمام نگاه کرد و تو چشمای اونم اشک جمع شده بود . آروم گفت :
- هیســ . آروم باش الین آروم باش .
صداش و لحن صحبت کردنش آرومم کرد . دستم و گذاشتم رو صورتم و از ته دل و تا جایی که جون داشتم گریه کردم . خیلی وقته تنها بودم و کسی نبود کهاینجوری نگرانم باش. احتیاج به یه حامی داشتم . یه مرد . یکی مثل حامین که بتونم بهش تکیه کنم
یکم که آروم میشم ازش جدا میشم . خجالت میکشم تو صورتش نگاه کنم . دستمو میگیره و منو بلندم میکنه و میشونم رو تخت و یه لیوان آب هم واسم میاره . آب و که میخورم . یکم آروم میشم . سرم شدید درد گرفته به خاطر گریه کردن . خودش هم میشینه کنارم و دستم و میگیره و میگه :

romangram.com | @romangram_com