#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_114
دربون تا حامین ودید ، سوییچ و تحویلش داد . جاش پارک ماشین رو نشون داد. بی حرف نشستم تو ماشین . اونم اصلا حرفی نزد .
فقط آروم رانندگی میکرد. چند بار برگشتم نگاش کردم ولی اصلا حواسش به من نبود . وقتی رسیدیم خونه خواستم بدون حرف برم تو اتاقم که با صداش سر جام وایستادم . با تحکم گفت :
- کجا ؟؟ بیا اتاقم . باید با هم حرف بزنیم .
خودشم بدون حرف رفت تو اتاقش. مانتو روسریم و با کیفم گذاشتم رو مبل تو سالن و رفتم دنبالش . واسه اولین بار بود که اتاقش رو میدیدم . همه چی کرم . قهوهای بود . رنگ مورد علاقه من ، دیزاین اتاق خیلی خوشگل بود . با صداش به خودم اومدم .
- اگه بازرسیتون از اتاق بنده تموم شد منتظرم حرفات رو بشنوم .
نگاش کردم . کت و کرواتش و در آورده بود و انداخته بود رو تخت . خیلی سعی میکرد خودش رو خونسرد نشون بده ولی از قیافش معلوم بود که مثل بمب آماده انفجار
تا اومدم حرف بزنم دوباره گفت :
- میدونی چقدر از دروغ متنفرم . پس اون مزخرفات قبلی که بابام ورشکست شده و پدر مادر تهران نیست و به خاطر پول دارم کار میکنم و بریز دور . پس به شعور من توهین نکن .منتظرم .
خدااااا. ازت متنفرم ماکان . به خاطر این که منو تو این وضعیت گذاشتی . دلم نمیخواست بهش دروغ بگم . میترسیدم واقعیت رو هم بگم و منو تحویل خانوادم بده و نذاره دیگه اینجا بمونم .
اشکام بی اراده میومد پایین . دیگه نمیتونستم روی پام واستم . همون جا روی زمین نشستم و پاهام رو ب*غ*ل کردم . اونم یه صندلی آورد و رو به رو من نشست . یه نگاه بهش کردم . دلم نمیخواست از من هم خاطره بدی داشته باشه و دیگه به هیچ دختری اعتماد نکنه . هرچند الان هم .. تصمیم گرفتم حقیقت رو بهش بگم . هر چه بادا باد . نگاش کردم و آروم شروع کردم به حرف زدن
- من اسمم الین . الین فرزام . تک دختر فرزام بزرگ . بابام شرکت ساختمانی داره . حتما اسم شرکت پشگامان رو شنیدی ؟ چون اونجور که فهمیدم کار آقای نکویان هم بی ارتباط با کار بابا نیست .
با بهت سرش و تکون داد و گفت :
- آره بابات رو میشناسم . پس تو اینحا چیکار میکنی ؟
سرم انداختم پایین و گفتم :
- از خونه فرار کردم .
یکدفعه با داد گفت :
- چـی ؟!!!
همون جوری که اشکام میومد پایین دوباره گفتم :
romangram.com | @romangram_com