رمان آدم دزدی به بهانه عشق

#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_109

کاشکی به اون مهمونی نمیرفتم . چــرا این اشتباه رو کردم من .
لباسم رو از تو کمد بیرون آوردم . یه لباس ماکسی به رنگ آبی خوش رنگ. چقدر به خاطر خرید این لباس با فرنوش و سیاوش مسخره بازی در آوردیم . یادش بخیر . یه آه از ناراحتی کشیدم و لباس رو آماده کردم و گذاشتم روی تخت .
به حامین گفته بودم که آرایشگاه نمیرم . اینجوری راحت ترم . امشب قرار بود مریم جون اینا شام برن خونه خواهرش . شام اونجا دعوت داشتن . خود حامین با مریم جون صحبت کرد بود اجازم رو گرفته بود .
ساعت 4 حامین تماس گرفت و گفت کاری واسش پیش اومده . من حاضر باشم . اون هم از شرکت حاضر میشه و میاد دنبالم . کادو هم خودش تهیه کرده .
موهامو با اتو مو حالت فر دادم و یه آرایش ملایم هم کردم . به نظرم کافی بود . لباسم و عوض کردم . یه مانتو نازک مجلسی هم رو لباس پوشیدم و منتظر تک زنگ حامین شدم . بعد که زنگ زد کیفم و برداشتم و رفتم پایین تو ماشین نشسته بود . من هم سوار شدم . یه سلام بلند بالا داد . یه نگام عمیق بهم کرد و گفت :
- خوبه راضیم ازت .
بچه پرو همچین بزنم تو سرش که از جاش بلند نشه . یه نگاه بهش کردم . یه کت شلوار مشکی با بلیز مشکی براق و کروات بادمجونی خیلی تیره زده بود . موهاشم خوشگل درست کرده بود . تیکه شده بود واسه خودش . با لبخند گفت :
- مورد پسند واقع شدم ؟
پشت چشمی نازک کردم و گفتم :
- ای بدک نیست ، هنوز تیپت جای کار داره .
خندید و گفت :
- کم نیاری یه وقت !!!
خندیدم و حرفی نزدم . خونه دوست حامین یه خونه خیلی بزرگ ویلایی بود که توی حیاط و جلوی خونه کلی ماشین آخرین مدل پارک شده بود . حامین ماشین رو جلوی درب خونه پارک کرد و سویچ و داد به دربون که حامین رو میشناخت جا به جا کنه .
حامین بازوشو آورد جلو . منم با کمی مکث بازوشو گرفتم و رفتیم داخل خونه .
خیلی شلوغ بود . بوی سیگار و انواع عطرها و ادکلن ها وقتی از در وارد میشدی واسه چند لحظه اجازه نفس کشیدن بهت نمیداد تا واست عادی بشه .خانم خدمتکار منو به سمت اتاقی راهنمایی کرد تا لباسم رو عوض کنم . حامین کنار در منتظرم ایستاد . فوری لباسم رو تعویض کردم و آخرین نگاه رو تو آینه به خودم کردم . بدک نبودم . کیف دستیمو برداشتم و رفتم بیرون .
حامین مثل اسکنر از از بالا تا پایین و براندازم کرد و گفت :
- عالیه خانم زیبا
خندیدم . بازوشو گرفتم همون جوری که به سمت داخل سالن رفتیم ، گفتم :

romangram.com | @romangram_com