#آدم_دزدی_به_بهانه_عشق_پارت_107
- سیاوش برادرت ؟
فوضول خان حالا باید از همه چیز سر در بیاره .
-نه پسر عمومه .
با ناراحتی گفت :
- انگار خیلی با هم صمیمی هستید؟
. . : : این کتاب توسط کتابخانه ی مجازی نودهشتیا (www . 98ia . com) ساخته و منتشر شده است : : .
- از بچگی با هم بزرگ شدیم یه جورایی مثل داداشم میمونه .
سرش و تکون داد و حرفی نزد . یکم که گذشت آیدا هم از خواب بیدار شد . تا تهران با حامین زدن تو سر وکله همدیگه . وقتی رسیدیم تهران آیدا رو جلوی خونه خودشون پیاده کردیم و رفتیم خونه .
چند روز دیگه گذشت . اتفاق خاصی نیوفتاد فقط رابطه منو حامین یه جورایی گرم تر شده بود . پسر خیلی خوبی بود . ازش خوشم میومد . داشتم به حامین فکر میکردم که همون موقع اومد تو سالن . بچه حلال زاده ست . خندم گرفت
گفت:
- چی شده چرا میخندی ؟
- هیچی یاد یه چیزی افتادم مهم نیست .
- روشا کجاست ؟
- با آقای نکویان رفته پارک . آقای نکویان گفت میخواییم خودمون دوتا بریم عشق و صفا !!!
خندش گرفت و گفت :
- امان از دست بابا
اومد نشت رو مبل و کنترل تلوزیون و گرفت دستش و شروع کرد به عوض کردن کانالها . احساس میکردم میخواد حرفی بزنه ولی دودله . گفتم :
- چیزی شده حامین ؟
romangram.com | @romangram_com