#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_3

داره!
بالاخره رسیدیم همونطوری که کمربندمو باز میکردم گفتم:
_پیاده شو عزیزم.
دستم رفت سمت دستیگره که دستمو کشید،متعجب برگشم چرخیدم گفتم:
_چیزی میخوای صبا؟
حالت نگاهش رو خوب میشناختم! تو این کار استاد بود!!یکم خودشو کشید جلو دستاشو دور گردنم حلقه کرد و لباشو چسبوند ب لبام.
لحظه اول شوکه شدم،ولی بعداز چند لحظه حسابی از خجالت لبای گوشتیش در اومدم و لب زیرینشو مکیدم وقتی که حس کردم نفس کم
اورده ازش جدا شدم،نگاهی بهش کردم،هنوز تو حس و حال خودش بود بعد چند ثانیه چشاشو از هم باز کرد و گفت:
_عاشق خشونتتم.
پوزخند محوی زدم و با دستمال دور لبامو پاک کردم،اثر رژ لبش مونده بود،از ماشبن پیاده شدیم،بعد قفل کردن ماشین با صبا حرکت
کردیم،بعد یکم پیاده روی یه الاچیق نشستیم،سفارش قلیون دادم،گوشی صبا زنگ خورد زیر چشمی تحت نظرش گرفتم ک رنگ به رو
نداشت،ریجکت کرد. دستمو دور کمرش حلقه کردمو کشیدمش سمت خودم،سرمو بردم کنار گردنشو گفتم:
_چرا جواب ندادی خانومی؟
صدای لرزونش بلند شد:_کس مهمی نبود فداتشم،تا وقتی پیش توام هیچکس تو زندگیم حضور پررنگی نداره.
دوباره گوشیش زنگ خورد،زیر چشمی نگاهی ب صفحه گوشی که رو پاش بود کردم،اسم بهزاد روش خودنمایی میکرد،زیر گوشش
نجوا مانند گفتم:
_برو جواب بده ممکنه خانوادت باشن،یا یکی که کار مهمی داشته باشه!
تو دلم به این حرفی که زدم خندیدم! به سرعت بلند شد و گوشی بدست ازم فاصله گرفت،نگاهم رو بین جمعیت چرخوندم و چشمم خورد
به یه گروه،همه گروه دختر بودن،تک تکشون رو ازنظر گذروندم،بیشترشون داشتن عکس میگرفتن یا باهم صحبت میکردن،رو همشون
زوم کردم بد نبودن،نگاهم افتاد رو دختری که رو یه نیکمت نشسته بود و داشت بیخیال به جمعیت نگاه میکرد،دختر فوق العاده ملوسی
بود خیلی بیبی فیس و اندامشم ظریف و تو بغلی بود،فکر کنم سنگینی نگاهم رو حس کرد چون سرشو برگردوند طرفم،قیافش مورد پسند
بود،بیخیال نگاه گذرایی بهم انداخت! انگار که اصلا منو ندیده باشه!!
بعد نگاهش رو به جهت مخالفم معطوف کرد،خشکم زد تاحالا نشده بود دختری نگاهش رو ازم بگیره لجم گرفت زیر لب گفتم:

romangram.com | @romangram_com