#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_17

دیگه!
ِن
_زحمتی نیست یه قهوه دم کرددستش رو گذاشت رو دستم که داشتم فنجونا رو از کابینت در میاوردم و گفت:
_اگه اجازه بدی من دم میکنم تو برو لباسات رو عوض کن.
شونه ای بالا انداختم و گفتم:
_باشه عزیزم.

رفتم سمت اتاق خوابم،ریتم تند موسیقی منو به کاری که میخواستم بکنم مصمم تر میکرد!
شلوارکی پوشیدم میدونستم که عضله هام رو خوب به نمایش میذاره!
از اتاق رفتم بیرون دیدم رو کاناپه نشسته و منتظر منه،اومدنم مساوی شد با تموم شدن اهنگ
نگاهش رو از بالا تا پایین هیکلم کشید،رفتم کنارش نشستم،فنجون قهوم رو جلوم گرفت بوی خوش قهوه بینیم رو نوازش میکرد
سرشو گذاشت رو سرشونم و زیر لب صدام زد:
_ازاد؟
_جونم؟
سرش رو گرفت بالاتر تا بتونه نگاهم کنه،لباش رو تو دهنش جمع کردو گفت:
_میدونستی خیلی جذابی؟
خنده ای کردمو دماغش رو بین انگشتام فشردم.
با لحن بچگونه ای گفت:
_میتونم بازوتو گاز بگیرم اقاپسر؟
_بازوم در اختیار شماست بانو!
سر خم کرد و دندوناش رو با تمام قدرت رو بازوم فشار داد
تو گلو خندیدم و پیروزمندانه گفتم:
_نهایت زورت همین بود کوچولو؟

romangram.com | @romangram_com