#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_14

تقریبا باهاش صمیمی شده بودم،پناه بود، خمار جواب دادم:
_هوم!!
صدای ملوس و نازکش گوشمو نوازش کرد:
_ای وای من خواب بودی؟
_اره دیگه به لطف شما الان بیدارم!
_وای معذرت میخوام ازاد فکر کردم بیداری!
بی حوصله گفتم:
_عیبی نداره عزیزم کارت رو بگو.
_اوم اهان خواستم بگم امروز وقتت ازاده تا بریم بیرون؟یکم خرید دارم._باشه غروب میام دنبالت.
_فداتشم ازاد میبینمت.
_خداحافظ.
*
بر خلاف دخترای دیگه لوس نبود،زیاد قربون صدقه نمیرفت همین اخلاقش بود جذبم میکرد!
نگاهی به ساعت انداختم، سه بود باید برم دوش بگیرم و حاضر شم، امشب برنامه ها دارم واسه پناه خانوم!!!
***
تک زنگی به گوشیش زدم تا بیاد، جلو در خونشون بودم،بعد چند دقیقه اومد،شیک و خاص شده بود، لبخند جذابی رو صورتش
بود،ارایش کمرنگی هم کرده بود، میخواستم امشب از خجالتش در بیام! رفتم سمت پاساژایی که مورد علاقه خانوما بود.!. چشماش برق
میزد،خودشم پولدار بود اما خب مشخص بود که عاشق خرید کردنه.
به هر لباسی ک نگاهش می افتاد دو دقیقه بعد داخل همون مغاز در حال حساب کردن همون لباس بودم!بی چون و چرا واسش هرچیزی
که میخواست میخریدم،خوشحال بود این رو از برق چشاش میتونستم بفهمم.وارد مغازه ای شدیم و ب لباسای باز و کوتاه که تو رگالا بود
چشم دوخت، فشاری ب کمرش وارد کردمو گفتم:
_خوشت اومده؟
با لبخند فقط بهم زل زد،خواستم که رنگ مشکیشو بیارن رفت اتاق پرو. بعد چند دقیقه صدام زد,در رو باز کردم،محشر شده بود، با

romangram.com | @romangram_com