#آدم_میشوم_اگر_تو_حوای_من_باشی_پارت_124
متوجه برق چشاش شدم،میدونستم گونه هاش ارغوانی شده:
_خواهش میکنم در مقابل لطفایی که به من کردی هیچ بود،راستی کمرت بهتره؟
_اره عزیزم بهترم.سنگینی نگاهشو رو خودم حس میکردم
_فردا کلاس داری حوا؟
_نه باید برم شرکت.
_توکه قراره بیای شرکت من،به همین زودی فراموشت شد؟
_خب باید برم استعفا بدم.
ناخوداگاه گفتم:
_پس من فردا منتظرتم تا بیای واسه استخدام.
با صدای متعجبی گفت:
_فردا بیام؟
_اره حتما بیا،میخوای بیام دنبالت؟
هول شد،به خوبی از لحنش میتونستم بفهمم:
_نه نه خودم میام،توام برو ممکنه سرما بخوری مخصوصا اینکه...
جملشو خورد و ادامه نداد،با کنجکاوی گفتم:
_مخصوصا که چی؟
_هیچی برو خسته ای بهتره استراحت کنی امشب خیلی زحمت کشیدی.
با سماجت گفتم:
_مخصوصا که چی؟
_عه هیچی دیگه.
_تا نگی نمیرم.
صدای نفسای پرحرصشو شنیدم
_مخصوصا اینکه پریده بودی تو استخر الانم که با یه پیراهن نازک اینجایی،ممکنه سرما بخوری.
romangram.com | @romangram_com