#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_97

تعجب درکمالِ این بود کریستین که نجات برای من موضوع را فکر. « کرد عوض کنم امروز از اسکی
نباشه خبری ، هان ؟ کریستین» به خشمگین پاسخی اعثب ناگهان و کرد اشاره میسون پای قوزک شد .
چیه « ؟ فکر می کنی این منو سرعت دیدگی آسیب کم می کنه ؟ »
کاسته خشمش شد جایش و را به داد خودش اثباتِ برای نیاز احساسِ که در وجودش شعله می کشید (
نیازی احساس که هم او و هم من ، هردو آن را طوری کریستین و لیزا. ) داشتیم به او نگاه انگار کردند
است دیوانه . اما می هرچه دانستم که می گفتیم او را . کرد نمی متوقف
از : « پرسیدم کریستین و لیزا با ما میاین ؟ »
لیزا سرش را تونیم نمی. « داد تکان . مجبوریم به جشنی که کُنتاس توسط 28برگزار شده بریم . »
: « کرد غرغر کریستین تو بری مجبوری ، نه من . »
لیزا با سقلمه آرنج ای به کریستین زد . « تو هم مجبوری ، دعوت نامه گفته که من باید با خودم یه نفر
بیارم مهمان ، از این گذشته ، این فقط یه ! » اصلیه مهمونیِ اون برای تمرین
Contas .
پرسید میسون « کدومه دیگه اصلی مهمونیِ ؟ »
پریسیلا مجللِ شامِ. « کشید آهی کریستین وُدا » ! 29دیدنِ اینکه کریستین آنقدر در رنج بود باعث می
شد لبخند بزنم . « بهترین دوستِ ملکه . تمام سلطنتی هایِ مغرور و افاده ای میان اونجا و من مجبورم
کت و شلوار رسمی بپوشم . »
نیشخندی میسون به من داد تحویل ، خصومتی که داشت از بود رفته بین « . همینطو کردن اسکی ری
بهتر بهتر و می شه ، نه ؟ راجع کمتری قوانینِ حداقل به . » داره پوشیدن لباس
موروی ها را رفتیم بیرون و کرده ترک . دیروز مثل توانست نمی میسون با من کند رقابت . حرکاتش
بود ناجور و کند ، هنوز اما هم ، اگر کلی نگاه می کردی کارش به ملاحظه قابل طور ای . بود خوب
جراحت ، آنقدر که می ترسیدیم بد نبود ، احتیاط میسون اما می آسان خیلی حرکات فقط و کرد را
انجام می . داد
کاملِ بدرِ ماه رنگی سفید درخشانِ گوی مانندِ در تاریکی می درخشید . چراغ نور ها ، روشنایی ماه بر
زمین رویِ را به قرار تاثیر تحت زیادی مقدار می دادند . باز هم اما به درخشش زحمت را در سایه میان
ها می پراکند . کردم آرزو که ماه داشته باشد روشنایی آنقدر تا اطراف های کوه رشته را کند نمایان ، اما
آن قله ها تاریکی کاملا در فرو بودند رفته . است روشن بیرون وقتی بودم کرده فراموش اخیرا به آن ها
نگاه کنم .
حرکاتی که انجام می برای دادیم من بودند آسان خیلی ، و گاه فقط و ماندم میسون همپایِ اما بی گاه در
کردنِ اسکی اینکه موردِ او با باعث دیده آسیب پایِ می بگیرد خوابم شود ، سر به سرش می گذاشتم .
بود آور ملال حرکاتمان یا نبود ، همین که با آنقدر تمانفعالی و بود بخش لذت بودم بیرون دوستانم

romangram.com | @romangram_com