#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_96
همانطوری که اتفاق زیاد اخیرا می افتاد ، قبل ثانیه چند کنم باور توانستم نمی چه گفته ام . لیزا به من
خیره شد ، شگفت بیشتر زده بود تا ناراحت . کریستین با اخم به من زل زد ، بود نمانده چیزی به من
بزند سیلی ، که خدا را میسون شکر سر و کله اش پیدا شد کمک رفتن راه موقع . لازم کمی اما نداشت
لنگ می زد .
طور همین که با او دست می : گفتم دادم « سلام ، چه طوری ؟ »
خشمش کریستین از من را فرو و خورد به میسون رو داره واقعیت: « کرد که ی کُشنده حرکات تو
بالاخره کار داد دستت ؟ »
میسون چشمان به من . « بود این داره حقیقت که تو داشتی با ایواشکوف آدریان می گشتی ؟ »
« من ... چی ؟ »
شنیدم « که شما دو تا دیشب مست . » کردین
وحشت لیزا زده : « پرسید تو کردی کاری همچین ؟ »
به یِ چهره آن دو نگاه . « کردم نه ، معلومه که نه ! من به اونو سختی می . » شناسم
بالاخره اما: « کرد اصرار میسون که اونو می . » شناسی
« به . » سختی
: « داد هشدار لیزا اون . » داره بدی شهرت
: « گفت کریستین آره ، با . » داشته رابطه زیادی دخترای
توانستم نمی این را . « کنم باور می شه بس کنین ؟ من یه چیزی حدود دقیقه پنج با اون کردم صحبت
و تازه اونم به خاطرِ این بود که منو راهِ سد بود کرده . چیزا این رو از شنیدی کجا » ؟ ناگهان به سوال
! » میا: « دادم پاسخ خودم
میسون در بود شده اشتباهش متوجه آنقدر و داد تکان سری تایید که . بشود زده خجالت
: « پرسیدم از کی تا حالا تو با اون صحبت می کنی ؟ »
برخوردم بهش فقط: « گفت میسون ، . » همین
حرفش و « رو کردی باور ؟ تو می دونی که دروغ روز نصف می گه . »
« آره ، دروغ تویِ اغلب اما ها یه هایی حقیقت هم داره وجود . و تو با اون . » زدی حرف
« آره ، حرف زدم ، . » ولی فقط همین
واقعا سعی داشتم به جدی طور در گذاشتن قرار موردِ با فکر میسون کنم ، حرف اینکه ولی من را باور
کمکی نداشت به این کرد نمی موضوع . او در قبلا واقع در سال تحصیلی به من کمک دروغ بود کرده
میا های را کنم برملا ، تعجب همین برای می راجع حالا کردم به این دروغ ها رفتار طبیعی غیر آنقدر
می کرد . احساسش واقعا شاید به من است شده بیشتر و این رفتارش به خاطر حساسیت بود نه حسادت
.
romangram.com | @romangram_com