#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_94

دیدنش از نزدیک دو بود متفاوت کاملا چیزِ . کردن استفاده از جادو به قانون ، بود ممنوع سلاح عنوان
مجازات هک جرمی و شکنی به . داشت همراه
کردنِ تجربه آن ساده تنبیه برایش و شود بخشیده بود ممکن آموزان دانش توسط ای شود اعمال ، اما
برای یک بزرگسال ، آن هم در موردِ درس ی فعالانه دادن یک آری... کوچک جادوی ، می توانست
تاشا را بیاندازد بزرگی دردسر توی . برای یک لحظه با ی هاید لو تاشا دادن در شدم سرگرم ذهنم ، ولی
فورا به این خیال خاتمه دادم . است ممکن به دیمیتری دزدیدنِ خاطرِ از او باشم متنفر ، بخشی اما از
وجودم به کاری درستیِ که او انجام کریستین و می دادند ، داشت ایمان . . باحالی بود کارِ بعلاوه
: « داد ادامه تاشا یه کننده گیج طلسمِ به اندازه همون می . » باشه مفید تونه
چشمانِ آبی شدیدی تمرکزِ همان کریستین رنگِ را گرفت که به استفاده هنگامِ از جادو از موروی ها
بودم دیده . ناگهان دستِ تاشا به نواری و خورد تکان جلو سمت از آتش ، ماری مانند از صورت
گذشت کریستین . آتش او را لمس دنکر ، طوری اما که کریستین به معلوم می پیچید خود می کرد
آتش بوده نزدیک آنقدر که حرارتش بشود را . کرد احساس
تاشاگفت امتحان: « کن ! »
برای فقط کریستین یک تاشا دستِ حرکتِ همان بعد و کرد تامل لحظه را . کرد تکرار
آتش به کشید شعله نواری شکل ، کدام هیچ اما از تنظیم یِ شده کنترل هایِ آتش تاشا را نداشت ،
علاوه بر آن هدف گیریِ او را هم نداشت . آتش مستقیم به قبل ، اما رفت تاشا صورت سمت از این که
بتواند او را کند لمس در اطرافش به دو نیم شد ، طوری که انگار به دیواره ای برخورد نامرئی محافظ و
باشد کرده . در واقع تاشا آن ار با بود کرده منحرف خودش جادوی .
« بد نبود ، صرف نظر از حقیقت این که بود ممکن کل . » بسوزونی صورتمو
حتی با تنفری وجودِ که از او بسوزد صورتش خواست نمی دلم داشتم ، اما در دیده... موهایش موردِ
بودیم که بدون آن سیاهِ یالِ پر زیباتر چقدر کلاغی می . شود
کردند تمرین بیشتری مدت کریستسن و تاشا . هرچه کریستین می گذشت بهتر می شد ، هرچند به
داشت طولانی راهی وضوح تا به کند پیدا دست تاشا مهارتِ . همانطور که آنها به ادامه کارشان می
ی علاقه دادند من نیز بیشتر می شد . امکاناتی تمام داشتم که جادو این می ، بدهد ارائه توانست می
. سنجیدم
وقتی سرانجام که برود مجبور است کرد اعلام تاشا ، درسشان را خاتمه دادند . کشید آهی کریستین ،
بود واضح از نتوانسته اینکه در طولِ یک طلسم انجام برای کافی مهارتِ ساعت را بیاورد بدست ، نا امید
بود کلافه و . تقریبا طلبش رقابت ذاتِ به مالِ نیرومندیِ من . بود
فکر هنوز « می کنم . » باشه آسونتر ناگهانی سوزاندنِ روشِ همون
همانطور تاشا که موی دم اسبی اش را محکم تر می لبخند کرد زد . آری ، بدونِ قطعا آن بود زیباتر موها

romangram.com | @romangram_com