#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_93

ی شاهانه و بزرگ خوابِ تخت من نیز به درونش راحتی جا می شد . گرفتنِ یک حمامِ آب داغ ، آن هم
با دوشی وجودِ که تنظیم قابل به سه بود مختلف حالتِ ، من را سرحال آورد ، هنوز عضلاتم هرچند به
دیروز خاطر درد می کردند . همین که تمام ی آینه جلوی قد موهایم و ایستادم را کردم مرتب با نا
، اما آنجاست هنوز چشمم کبودیِ شدم متوجه امیدی به توجهی قابل مقدار کم رنگ تر و بود شده
رنگش به زردی می زد . پَنکیک و پودر کرم مقداری ، تقریبا به کاملی صورتِ آن را . پوشاند
صبحانه برایِ به رفتم پایین ی طبقه . در لحظه همان ، درست غذا سروِ اتاق ای که رسیده بودم ، صبحانه
در حالِ جمع بود شدن ، یکی اما از خدمتکار ها بادام و هلو کیکِ مقداری به من داد . در حالی که یکی از
آن ها را می راه جویدم می اطراف و رفتم را جستجو می کردم تا به پیمان ی وسیله سر نخی از لیزا اینکه
کجاست به بیاورم دست . هدف را کردم دنبال تا به واقع اتاقی در رسیدم سوم ی طبقه . در . زدم
کریستین در را باز رسید خفته زیبای. « کرد . خوش ! » اومدی
او مرا به کرد راهنمایی داخل ، یکی و بود نشسته اتاق تختِ روی لیزا از پاهایش را اختهاند دیگری روی
بود ، با دیدن من لبخند زد . آنجا به بود مجلل خودمان اتاق ی اندازه ، با این تفاوت که بیشترِ مبلمانش
بود شده کشیده کنار تا فضا باز شود ، و در . بود ایستاده تاشا باز آن فضای
صبح: « او گفت به خیر ! »
سعی داشتم. » سلام « از او . کنم دوری
لیزا به جایی در کرد اشاره کنارخودش تا . » ببینی اینو باید. « بنشینم آنجا
اینجا « چه خبره » ؟ کیکم ی مانده باقی و نشستم تخت روی را . کردم تمام
خبرایِ « بد » و از : « کرد اضافه شیطنت روی تو ! » می کنی هم تاییدش
کریستین به و رفت خالی فضای رو به ایستاد تاشا روی . آن ها در حالی که من لیزا و را کرده فراموش
بودند به هم می نگریستند . ظاهرا من با ورودم در . بودم انداخته وقفه کارشان
: « پرسید کریستین خب ، چرا من تونم نمی به بچسبم خودم آتیشیِ ی کننده نابود طلسمِ همون ؟ »
تاشا به مصرف زیادی انرژی اینکه برای: « گفت کریستین می کنه » . حتی با موی و جین شلوار دم
و اسبی آن صورتش رویِ زخم ، باز هم بود داده ترتیبی که به دلفریب مضحکی طور به . « برسد نظر
بعلاوه ، حریفت کشتنِ احتمالِ به ی وسیله اون . » بیشتره طلسم
کریستسن با : « گفت طعنه چرا نخوام یه استریگوی رو بکشم ؟ »
همیشه ممکنه « با یه نباشی طرف استریگوی . یا ممکنه بخوای از اون استریگوی بگیری اطلاعات . جدا
از این ها ، تو برای باید هر دو . » باشی آماده روش
شدم متوجه آن ها در هستند تهاجمی جادوی تمرینِ و اجرا حال . جایگزینِ هیجان و علاقه کج خلقی ام
که به بود گرفته شکل تاشا دیدن خاطرِ ، شد . راجع لیزا به خبرهای بد بود نکرده شوخی ، من همیشه به
این بودم مشکوک که تهاجمی جادوی آن ها را تمرین می کنند . وای... اما . کردن فکر در مورد آن و

romangram.com | @romangram_com