#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_88

م : پرسید « »امرتون ؟
چشمانش روی بدن من لغزیدند . به توجهِ موروی ها نسبت به خودم عادت کرده بود . معمولا اینقدر
آشکار نبود ، و معمولا لباس های زمستانی نمی پوشیدم ، آن هم با کبودیِ زیرِ چشم .
شانه هایش را بالا انداخت . « فقط یه سلامی کردم ، همین ! »
منتظر ماندم تا چیز دیگری بگوید ، اما او فقط دست هایش را درونِ جیبِ پالتویش فرو برد . من هم
شانه ای بالا انداختم و چند قدم جلو رفتم .
ناگهان گفت : « بوی خوبی می دی ، می دونی ؟ »
مجددا ایستادم و نگاه سردرگمی به او انداختم که فقط باعث شد لبخند زیرکانه اش کمی پهن تر شود .
« من ... امم ، چی ؟ »
. سیگارهایی که از مخلوطِ تنباکو ، گل میخک و دیگر چاشنی ها تهیه می شوند . این نوع سیگارها تاثیر مخرب تری بر روی
سلامتی انسان دارند . ( شطرنجی کنین ، ولی خودمم ، ویراستارِ بینوا ! )
تکرار کرد : « بوی خوبی می دی . »
« داری شوخی می کنی دیگه ؟ من تمام روز عرق کردم . حال به هم زن شدم . » می خواستم از آنجا
بروم اما گیراییِ ترسناکی در مورد این موروی وجود داشت . به خودیِ خود جالب نبود ، اما ناگهان می
خواستم با او صحبت کنم .
گفت : « عرق چیز بدی نیست . » سرش را به دیوار تکیه داد و متفکرانه آسمان را نگاه کرد . « بعضی از
بهترین چیزایِ زندگی زمانی که عرق می کنی اتفاق می افتن . آره ، اگه زیادی عرق کنی و مدتی ازش
بگذره ، کاملا حال به هم زن می شه ، اما در مورد یه زن زیبا ؟ سرمست کننده ست . اگه تو هم مثل
خون آشام ها ، اونطوری می تونی بو بکشی می فهمی منظورم چیه . بیشتر آدم ها اینو با عطر زدن به
خودشون از بین می برن . عطر می تونه خوب باشه ... مخصوصا زمانی که با بوی بدنِ خودت قاطی بشه .
اما مقدارش باید کم باشه . بیست درصد از عطر بعلاوه ی هشتاد درصد از بوی تن و عرق خودت ...
ممم . » سرش را کج کرد و نگاهش را به من دوخت . « به طور مرگ آوری سکسیه ! »
ناگهان به یاد دیمیتری و افترشیوش افتادم . بله . می توانست به طور مرگ آوری سکسی باشد ، اما
مطمئنا قرار نبود در موردش با این موروی حرفی بزنم .
گفتم : « خب ، بابت این توصیه ی بهداشتی ممنونم . اما من از هیچ عطری استفاده نمی کنم و می خوام
برم این عرق های جذاب رو با دوش گرفتن از بدنم پاک کنم . شرمنده . »
بسته ی سیگارش را درآورد و به من تعارف کرد . فقط یک قدم به سمت من برداشته بود ، اما همین هم
کافی بود تا بوی دیگری را از سمت او استشمام کنم . بوی الکل . با سر سیگار را رد کردم ، بنابراین او
فقط یک نخ برای خودش بیرون کشید .
همانطور که او را در حالِ روشن کردنِ سیگار تماشا می کردم گفتم : « »عادت بدیه !

romangram.com | @romangram_com