#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_72
گله :کردم " نگران بیشتر احتمالا این بوده که اونو کسی به کنه ! متهم آزار نوجوونا خاطر "
" کنی نمی فکر این موقع از سال بخششه وقت ؟ "
بلند آه :کشیدم " این که نیست ی کریسمس ویژه ! این منه زندگی . در اتفاق معجزه واقعی ، دنیای
.افته نمی "
آرام هنوز به من نگاه می :کرد " در واقعی دنیای تو می .بسازی خودتو معجزات تونی "
نا هب ناگهان امیدیم حد و رسید نهایتش من از برداشتم دست خودم کردن کنترل . از وقتی دیگران اینکه
چیزی در بود اشتباه زندگیم به من چیز بودم شده خسته بگویند درست و معقول های . جایی درون من ،
می دانستم که فقط دیمیتری می خواهد کمک ولی کند ، من نبودم سرحال خوب کلمات برای . من برای
دلداری شکلاتمم می خواستم ، دلم خواست نمی به این فکر کنم که چه چیز از من می بهتری انسان
سازد . آرزو می کردم که او فقط مرا در آغوش می گرفت و می .نباشم نگران گفت
دستانم را :کردم تقاضا و گذاشتم هایم ران روی " باشه . می شه برای فقط یه اینو بار بس .کنی "
" چی رو بس .کنم "
"همه ی این ذن 20های عمیق و چرند رو . تو با من مثل یه آدم واقعی صحبت نمی کنی . همه چیز هایی
که تو می گی خردمندانه ست ، درس های بی معنی زندگی . تو واقعا مثل بابانوئل به نظر می رسی . "
می دانستم که واقعا عادلانه نیست خشمم را روی او خالی کنم ، ولی فهمیدم که عملا دارم داد می زنم .
" قسم می خورم بعضی وقتها از حرف زدن خودت لذت می بری ! و می دونم که تو همیشه این طوری
نیستی . تو کاملا معمولی بودی وقتی که با تاشا صحبت می کردی . ولی با من ؟ تو فقط از سر انجام
وظیفه برای من کاری می کنی . تو به من اهمیت نمی دی . تو فقط توی نقش مسخره ی مربی گری
خودت گیر کردی . "
به من بود . شده غافلگیر نامشخصی طور شد ، به خیره " من به تو دم ؟ نمی اهمیت "
" نه ! " بودم شده خرد . ترحم خیلی خیلی بر . حقیقت بودم شده انگیز را می دانستم ( اینکه او به من
اهمیت می برای و دهد من ربیشت از یک مربی کاری اگرچه است . ) از دستم بر رفتارم آمد ، کنترل نمی
خارج از بود دستم . با انگشتم به سینه اش :زدم ضربه " من برای تو فقط یه مثل بقیه آموز دانش
هستم . تو فقط و فقط به درس ادامه زندگیت احمقانه های می دی تا ... "
دستی که مرا دست ناگهان کند لمسرا موهایم بودم کرده آرزو که به او می زدم گرفت . به دیوار
و چسباندش من از شعله دیدن ور احساسات شدن در شدم غافلگیر چشمانش . اما... نبود خشم کاملا
این نا امیدی از نوع .بود دیگری
غر غر :کرد " به من نگو من چی احساس می .کنم "
. : Zenذن شکلی از آیین بودایی مهایانه است که تاکید فراوانی بر تفکر لحظه به لحظه و ژرف نگری به ماهیت اشیا به
وسیله ی تجربه ی مستقیم دارد . در واقع در این آیین باید هر لحظه به رفتار و اعمال خود بیاندیشیم و نحوه ی بهتر کردن آن
romangram.com | @romangram_com