#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_70

میسون با دیدن دیمیرتی که به سمتمان می آمد از آنجا رفت . صحبت با میسون مرا گیج و همزمان شاد
کرد . وقتی با او ، ولی بودم نکرده فکر اصلا صورتم ی درباره بودم با ناگهان یمیتری ،د به آمدم خودم .
همیشه می خواستم در برابر دیمیتری عالی باشم و طور همین که به قدم داخل می راهم زدیم را کج
کردم تا با پوشاندن صورتم ببیند آن را نتواند . بابت نگرانی این موضوع حال خوش مرا کرد عوض .
همین که این همه ی مساله حل شد آن چیز هایی که مر ناراحت ا می کرد به .آورد هجوم سمتم
در حالی که عروسک ها را در داشتیم دست به دیمیتری گفت . برگشتیم تمرین اتاق می مانوری خواهد
که از دو تمرین پیش روز می کردیم را دهم انجام . بودم خوشحال که او جنگ خواهد نمی دو نفره را
دهیم انجام . با زیادی شوق بر سر ، رفتم کارم می دهم نشان خواستم که چه اتفاقی بر سر عروسک ها
می اگرکسی افتد با رز هاتاوی در جنگیدن عطش دانشتم بیفتد . می در من بیش دلیلی از این داشت که
مبارزه می خواستم را دهم انجام خوب . احساساتم صبح امروز از کنترل خارج شده بود . به دعوایی خاطر
که با ز طرفیا و داشتم مادرم با هایی صحنه که شب گذشته از دیده کریستین و لیزا بودم خام بودم .
و نشست دیمیتری مرا کرد نگاه . حرکات وقتا بعضی مرا نقد می پیشنهاد جدیدی های تاکتیک و کرد
می .کرد
خاطرنشان کرد پاست و دست توی موهات « : . نه دیدتو تنها می گیره ، بلکه باعث می شه دشمنت از
اون به عنوان یه »کنه . استفاده دست جای
با ناله در حالی که چوبه را با زور به ی عروسک دنده فرو می :گفتم کردم " اگر واقعا در باشم جنگ
.می بندم موهامو " دانستم نمی این مصنوعی های استخوان از چه لعنتی ، ولی بودند شده ساخته ها خیلی
بودند سفت . دوباره به و کردم فکر مادرم با زدم ضربه بیشتری زور . " گذاشتم ، بازشون امروز فقط
.همین "
با گفت : تذکر " رز " نگذاشتم محلش . دوباره حمله محکم صدایش بار این .کردم تر بود . " رز بس
.کن "
رویم را از عروسک بر و گرفتم از کردم تعجب بود شده سخت تنفسم اینکه . بودم نفهمیده که ینقدرا
سخت کار می کردم . پشتم به خورد دیوار . جایی هیچ را نداشتم که نگاهم بروم ، را از او و برگرداندم
مستقیم به .شدم خیره زمین
:داد دستور " به من نگاه .کن "
" دیمیتری ... "
" به من نگاه کن . "
نداشت ، اهمیتی صمیمی مان گذشته او هنوز هم مربی من بود . وانستمت نمی از مستقیم دستور او
و آرام .کنم سرپیچی با اکراه به چرخیدم سمتش . هنوز سرم به نیمی موهایم ، پس بود پایین سمت از
صورتم را بود پوشانده . از صندلی اش بلند شد و به و برداشت قدم سمتم رو به روی من .ایستاد

romangram.com | @romangram_com