#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_58
. : Vending machineدستگاهی که در ازای دریافت و شناسائی وجه به یکی از انواع سکه ، اسکناس و یا سیستم های
اعتباری محصولی را به صورت اتوماتیک ارائه دهد ، اصطلاحاً دستگاه فروش اتوماتیک یا همان فروش خودکار گفته می شود .
( ویراستار )
تهدید به فیزیکی خشونت بر ضد معمولا میا تا بود خوبی کتیک . اما در حال اطرافمان حاضر پر بود از
هایی موروی و نوآموزان که در حال میا توانستم نمی بنابراین ، بودند مرور و عبور را و بزنم او نیز این را
می دانست . نبود اینطور البته که تا به حال کسی را در جمع باشم نزده ( بار ها این کار را بودم کرده )
اما ای اواخر ن سعی می کردم عکس ناگهانی های العمل ام را کنترل کنم .
« به نظر من که خیلی هم نیست اتفاق شبیه ! شما ها قانونی در مورد مشت زدن به ؟ ندارین صورت
اینه منظورم که ، به نظر میاد این ضربه ها ! » نباشه قانونی
دهانم را باز کردم تا جوابش را چیزی اما ، بدهم به ذهنم نرسید . او راست می جراحتی ، گفت که من به
او ، نبود قانونی کردم وارد در این مبارزه نوع ها بالا نداری اجازه تر از بزنی ضربه گردن . این خیلی
فراتر از خط . بود ممنوعه
مکث متوجه میا من شد کریسمس صبح انگار و یک زود هفته تر به او بود کرده سلام . تا آن ف لحظه کر
آمیز خصومت ی رابطه کردم نمی ما به برسد جایی که او من را در حالی که حرفی ندارم گفتن برای
شکست .بدهد
خانوم: « گفت عبوسی و زنانه صدای ها » .
مورویی که در میز روی داشت قرار جلویی میز خم شد و با نگاه تندی به ما خیره شد ، راهروئه اینجا. «
نه تفریح و استراحت سالنِ . یا بالا ی طبقه برید یا بیرون برید . »
لحظه برای ای میا دماغ شکستن دوباره به ایده بهترین نظر در ، آمد دنیا تمام به جهنم که بازداشت یا
تعلیق می شدم . بعد از یک گرفتم تصمیم عمیق نفس در حال اجباری نشینیِ عقب حاضر با وقار ترین
بود عمل . به پله سمت هایی که به دختران خوابگاه می برداشتم قدم رفت . از پشت میا صدای سرم را
نباش نگران. « شنیدم رز خوب ، می شه . تازه چیزی که دارن علاقه بهش پسرا صورتت . » نیست
سی محکم چنان بعد سانیه به در کوبیدم لیزا اتاق که بود تعجب جای دستم چوب درون فرو نرفت . لیزا
آرام در را و کرد باز به اطراف دقت را . نگریست
فقط « تو کردم فکر ؟ بیرونی این یه لشگر پشت درن . خدای وای من » هایش ابرو با سمت دیدن چپ
صورت من رفت بالا « چه » ؟ افتاده اتفاقی
احتمالا ؟ نشنیدی هنوز « تو هستی کسی تنها که بیام بزار فقط: « کردم ناله. » نشنیدی هنوز تو » .
در حالی که وِلو تختش روی می راجع شدم به حرف روز اتفاقات می زدم . او . بود ترسیده حسابی
شنیدم « که اما ، دیدی آسیب چیز . » نیست عجیبی
به اینه قسمتش بدترین. « کردم بدبختی احساس و شدم خیره شده کاری بَتونه سقف که راست میا می
romangram.com | @romangram_com