#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_44
زن مشکی موهای ، ببینم اش بود . زن از و کشید دست سواری اسکیت به مشکی موهای توقف هنگام
اش به ماهرانه طرز ای . خوردند تاب و پیچ
لبخندی دید مرا وقتی لیزا زد . « رز! »
کریستین هم در نگاهی لحظه همان به سمت من انداخت . نگاهش زا به بود معلوم وضوح که تصور می
حضور کند من شان رومانتیک لحظات کردن خراب باعث می . شود
لیزا با ناشیانه های قدم ای به کرد حرکت دریاچه ی گوشه سمت . در . نبود ماهر زیاد سواری اسکیت
فقط توانستم با حسادت و گیجی به او . « شوم خیره مرسی که منم به . » کردید تدعو مهمونی
گفت : " کردم فکر کار حتما و داری هم یه رازه . ما . » باشیم اینجا نبود قرار این جمله در مورد من هم
صدق می . کرد
خودش کریستین را به پشت نکشید طولی و رساند لیزا که زن غریبه هم به کرد حرکت دنبالش . او
: « پرسید تو یه » ؟ دیمکا ، آوردی ناخوانده مهمونی
بودم متعجب که او با چه صحبت کسی می کند تا دیمیتری ی خنده صدای اینکه را شنیدم . او اغلب این
کار را باعث همین و کرد نمی شد . « شوم غافلگیر بیشتر غیر ممکنه رز رو از محل هایی که نباید
داشت نگه دور باشه داشته حضور . پیداشون بلاخره می . » کنه
زن خنده ای چرخید و کرد . بلندش موهای را بر یکی روی از ناگهان ، ریخت هایش شانه می توانستم
همه صورتش ی را نیرویم تمام. ببینم را به کار بستم تا خود را . ندهم نشان واکنش و کرده کنترل
قلبی صورت شکلش بزرگی چشمهای به آبی... داشت کریستین چشمان رنگِ کم زمستانی رنگ . لب
داشتنی دوست و ظریف های اش به من لبخند می زدند . برق آنها روی لب صورتی زده بود که به بقیه
ظاهرش ی می . آمد
ولی بر دیدگیِ آسیب ، چپش ی گونه از افتاده شکل ای داشت وجود که صورتش حتما نبود اینطور اگر
لطیفی و صاف سطح می ه زخم جای و بود آمده بالا سفیدی پوست. داشت ایی ارغوانی به گذاشته جای
بود . بود طوری هایش زخم که گونه انگار اش گاز گرفته و پاره باشد شده . چیزی که پی دقیقا بردم
. بود همین
آب دهانم را دادم قورت . فهمیدم ناگهان او کیست . آن زن بود کریستین ی خاله . والدین وقتی
شدند تبدیل کریستین به بودند امیدوار و رفتند کریستین سراغ که او را بزرگتر وقتی و کنند پنهان شد
به کنند تبدیلش استریگوی . همه جزئیات ی را دانستم نمی ولی می دانستم که خاله اش مانع این کار
بود شده . از آنجایی که و بودم دیده قبلا می استریگوی ، دانستم ها بودند کشنده . او به کافی ی اندازه
حواسشان را پر کرد ت تا اما ؛ رسیدند نگهبانان با این وجود او هم . دید آسیب
یکی از دستانش که زیر بود دستکش را به سمت من اوزرا تاشا: « گفت و کرد دراز . تعریفت رو خیلی
شنیدم رز . »
romangram.com | @romangram_com