#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_39
گزارش « ها رو در چیزی مورد که افتاده اتفاق رو خوندم . تو عمل اشتباه اما ، یداشت نگرانی برای دلیلی
انگار ، بودند خشک و رسمی کلماتش. » کردی که در حال درس دادن در . « باشد کلاس تو برای باید
کمک بقیه سراغ می . » رفتی
نداشت وجود کسی هیچ اینجا « که ، سراغش برم بتونم نه زمانی که کننده قانع مدرک ای نداشتم . در
ضمن ما داشتیم یاد می گرفتیم مس . » کنیم فکر تقلانه
او یادگیری اهمیت ، بله: « داد جواب . چیزی که تو دو سال از دادی دستش . تو به سختی در موقعیتی
هستی که بخوای در واسه نگهبانی تشریفات مورد من . » کنی سخنرانی
من بودم مشاجره درگیر همیشه . چیزی در طبیعتم آن را غیر ، بود ساخته امتناع قابل عادت بودم کرده
از دفاع خودم کنم توهین و فحش و به پرتاب طرفم می شد . داشتم کلفتی پوست . اما به هر حال اطراف
او ( در آن مختصری های لحظه که اطراف او بودم ) احساس همیشه می کردم سه ساله ام . اشاره و
کردن به های تمرین از رفته دست ام ( که بود دهنده آزار موضوع ) باعث فقط شد پیدا بدتری احساس
کنم . با خوبی نسبتا ی تقلیدانه حرکت در مقایسه با حالت او دستانم را سینه مقابل ام گره زدم و نگاه از
راضی خود ای به . گرفتم خود
نیست چیزی این ولی ؟ جدی « که معلم هام فکر می حتی ، کنن با وجود از اون دادن دست همه ، وقت
کلاس توی هنوزم ها پا به پیش بقیه پای می رم . »
او جوابی به سرانجام ، نداد حرفم این با الان ، رفتی نمی اگه: « گفت سردی صدای از همه پیشی شون
! » بودی گرفته
همانطور که به نظامی حالت اش برمی گشت ، به تالار پایین طرف گام برداشت . یک زنگ بعد دقیه
و خورد همه استن کلاس ی به . ریختند سالن ندرو
میسون حتی هم بعد از آن نتوانست حال مرا کند عوض . روز تمام را با دلخورده و عصابی حالتی
همه مطمئنا و گذراندم در حال پیرامون کردن زمزمه من بودند مادرم و . از ناهار و کردم نظر صرف به
رفتم کتابخانه تا کتابی در . بخوانم آناتومی و فیزیولوژی مورد
وقتی که بعد تمرینِ زمان از مدرسه ام با سریع ، رسید فرا دیمیتری به تمرین اتاق سمت با های آدمک
و رفتم مصنوعی با مشت شده گره به ی سینه ی قفسه آدمک کوبیدم . درست در قفسه مرکزی قسمت
مایل اندکی و سین ی به . راست
... اینجا: « گفتم قلب جناق استخوان و ، اینجاست سینه دنده و ها سر ، دارن قرار راه می چوبه حالا تونم
رو » ؟ باشم داشته
با گره بازوهای زده پیروزمندانه به او شدم خیره . ماندم منتظر تا به کند تحسین مرا جدیدم زیرکی خاطر
، در عوض او به انگار ، داد تکان کردن قبول برای سری سادگی که باید از مطالب این قبل را می دانستم
باید ، آری و ، می . دانستم
romangram.com | @romangram_com