#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_136

. کرد
« نه ، دنبال یه سری اطلاعات در مورد استریگوی هایی که در حمله ی دروزدا . »گردیم و بودند می
سرسختی و عصبانیتم به سرعت از بین . بادیکازداو ، وردرفت .
ناگهان تمام اتفاقات امروز صبح در نظرم بی ارزش و مبتذل شد چطور می .ند توانستم اینجا بایستم و در
مورد روابط عاشقانه ای که معلوم نیست وجود دارند یا نه با دیمیتری بحث کنم در حالی که او و نگهبان
های دیگر در تلاش بودند تا از ما محافظت کنند . بی : صدا پرسیدم
« » ؟ چی پیدا کردید
: جواب داد
« رد چندتا از استریگوی ها رو گرفتیم ، یا لااقل که با اونها انسان هایی کار می کنن . چندتا شاهد هستن
که همین اطراف زندگی می کنن و می گن ماشین هایی که ک استفاده می شونگروه از ردن رو دیدن .
پلاک ماشین ها همه از ملیت های مختلف بودند ، به نظر میاد گروه از هم جدا شده بودند و تا کار رو
برای ما سخت تر کنن ، اما یکی از شاهد ها شماره ی رو برداشته پلاکی که توی اسپوکن 61ثبت شده
بوده .
با ناباوری پرسیدم :
« اسپوکن ؟ اسپوکنِ واشنگتون ؟ کی پناهگاهش رو توی اسپوکن می سازه » ؟
ه انجا بودآبار من قبلا یک ، م به اندازه ی شهر های دور افتاده و جنگلیِ شمال غربی کسل کننده بود .
با قیافه ی خشک و بی روحی گفت :
« ظاهرا استریگوی ها . آدرس جعلی بوده ، ولی شواهد دیگه ای هم هست که نشون می ده اونها واقعا
اونجا هستن . اونجا یه بازار هست که تونل های زیر زمینی داره ، استریگوی ها اون اطراف دیده شدند » .
: اخم کردم « پس ... می ؟ ری دنبال اونا یا کس دیگه می ؟ خواد بره منظورم اینه که ... این چیزیه که
تاشا همیشه می گه : " فقط باید بدونیم اونها کجا هستند !"
: تکان داد اسرش ر
« نگهبان ها بدون داشتن مجوز از بالا دستی ها هیچ کاری نمی این اتفاق به ای . تونن بکنن ن زودی ها
. » فتها نمی
. شهری در ایالت واشنگتن آمریکا
: زمزمه کردم
« این به خاطره اینه که موروی ها زیاد حرف می . » زنن
: جواب داد
« . » اونا محتاطن
باز احساس پر انرژی بودن کردم :

romangram.com | @romangram_com