#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_129
جلو متمایل شد و مرا بوسید . عملا خودم را درحالی که به دیوار فشرده می شدم یافتم ... درست مثل
همان دفعه ای که با دیمیتری در اتاق ورزش بودم ا . لبته این حقیقت داشت که احساسم اصلا با آن
زمان قابل مقایسه نبود ، اما در نوع خودش خوب بود .
دست هایم را دور میسون گذاشتم و او را نزدیکتر کشیدم .
« می تونیم بریم ... . » یه جا
به سمت عقب رفت و خندید .
« نه وقتی که تو مستی . »
در حالی که سعی می کردم جلو بکشمش : گفتم
« نیستم ... دیگه مست نیستم . »
بوسه ی کوچکی روی لبم زد و قدمی عقب رفت .
« به اندازه ی کافی مست هستی . ببین به این راحتی ها هم نیس . باور کن ت ، اما اگر بازم فردا خواستی
بامن باشی ، وقتی که هوشیار بودی ، اون . زنیم موقع حرف می
خم شد و باز مرا بوسید . سعی کردم دست هایم را دورش بپیچم اما باز هم آنها را از هم جدا کرد .
سر به سرم گذاشت .
« آروم بگیر دختر ! »
و به سمت تالار ورودی متمایل شد . به او چشم غره رفتم ولی او فقط خندید و رویش را
برگرداند . وقتی دور می شد نگاه خشمگینم از بین رفت و با لبخندی روی صورت سرم را
به سوی اتاقم گرداندم .
صبح روز بعد تلاش می کردم ناخن های شصتم ر وجود با که لاک بزنم ا باقی مانده اثر وحشتناک
رویشان کار آسانی نبود .
صدای ضربه ی در را شنیدم ، وقتی بیدار شد لیزا رفته بود . ه بودم تلوتلوخوران از این سمت اتاق به
م و رفت رسمت دیگ در حالی که سعی می کردم ناخن های خیس و براقم خراب نشود در ر . باز کردم ا
یکی از خدمه ها ای هتل ر دیدم که با جعبه ی بزرگی در دو دستش ایستاده بود ، ارا جابه ج قدری آن
کرد تا اطراف را به درستی ببیند ، سپس نگاهش به من افتاد .
« دنبال رز هاتاوی می گردم خان »م .
« »خودمم !
جعبه را از او گرفتم تحویل . ا وجودب بزرگی اش زیاد سنگین نبود یتشکر . بعد از کوتاه در را بستم و با
خودم فکر کردم باید به او انعام می . بی خیال . دادم یا نه
ه همراهب جعبه روی زمین نشستم . هیچ یاداشت و یا توضیحی رویش نبود ، فقط با نوار بسته بندی و
مهرو موم شده بود . یک خودکار پیدا کردم و با آن نوار را سوراخ کردم ، یک شکاف کافی بود جعبه را .
romangram.com | @romangram_com