#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_116
« : خشمگین گفت دیگه چی کار کنیم ؟ تو چی کار می کنی ؟ تو هر روز صبح با بلیکوف دور میدون می
دوی . این چه فایده ای برات داره ؟ چه فایده ای داره برای ی » ؟ موروی ه
این چه فایده ای برای من داشت ؟ باعث می شد که قلبم تندتر بزند و ذهنم افکار بی شرمانه ای داشته
. باشد
» . ماده نیستیمآما « : گفتم در جواب
ادی گفت : « فقط شیش ماه دیگه تا فارغ التحصیلیمون »مونده .
میسون سری به نش نه ا ی موافقت تکان داد ره ، آ « : توی این مدت ه چیزایِچ دیگه می تونیم یاد بگیریم
» ؟
: گفتم « »خیلی چیزا ! و به این فکر کردم که چه چیزهایی در کلاس های خصوصی با دیمیتری یاد
ه ام گرفت . نوشیدنیم را تمام کردم « . گذشته از این ، چیه فایده اش ؟ بذار بگیم اینا شش ماه زودتر
مدرسه رو تموم کنن و بعد مارو بفرستند گیرند که ؟ تصمیم می . بعدش چی مدت تحصیل رو کمتر
کنن و از اون طرف و حذف کننرسال ارشد ؟ یا سال سوم رو » ؟
شانه اش را تکان داد . « من از جنگ نمی ترسم . وقتی سال دوم بودم می تونستم از پس یه استریگوی
»بر بیام .
به صورت خشکی : گفتم « آره . مثل همون اسکی کردنت روی سطح شیبدار » .
چهره ی به خاطر ون از قبلمیس گرما قرمز بود و با این حرفِ من قرمز تر هم شد . سریع از حرفی که
زدم پشیمان شدم ، مخصوصا موقعی که کریستین شروع به خندیدن کرد .
«او گفت : هیچ وقت فکر نمی کردم زنده باشم و درباره ی چیزی با تو موافقت کنم رز . ولی متاسفانه
» . باهات موافقم
پیشخدمت دوباره و مد و منآ کریستین نوشیدنی های جدیدی برداشتیم « : موروی ها باید به ما کمک
کنند تا ازشون محافظت کنیم » .
میا ناگهان پرسید » ؟ با جادو « :
این اولین باری بود که از میا زمانِ ورودمان صحبت می کرد . سکوت او را در بر گرفت . میسون و ادی
ندادند یجواب ، چرا نها هیچآکه چیز راجع به جنگیدن با جادو نمی ؛ ولی دانستند من ، لیزا و کریستین
می دانستیم ، با این وجود طوری رفتار می کردیم که انگار این موضوع برایمان تازگی دارد واهی . امیدِ
در چشمان میا دیده می شد ، به ر حاله من فقط می توانستم تصور کنم که او امروز چه رنج هایی
کشیده است . از خواب بیدار شده بود و فهمیده بود که مادرش مرده است ؛ سپس ، ساعت ها سوژه ی
مباحث سیاسی و استراتژی های جنگی شده بود .
بود که حقیقت این حضورِ او در بین ما یک معجزه تلقی می شد . نهایی که آمی کردم همیشه تصور
مادرانشان را دوست دارند به سختی می توانند با این موقعیت کنار بیایند .
romangram.com | @romangram_com