#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_115
میسون به کریستین یاد ی هی ، این خاله « : وری کردآ تو بود که این پیشنهادو داد » .
کریستین برای دفاع گفت : « فقط گفت ما باید استریگوی ها رو قبل از اینکه دوباره پیدا کنن پیدا مون
کنیم مثل م . نمی خواست ونیکا سزلسکی روی جنگیدن نوآموزها پافشاری کنه . »
با سینیِ ین پیشخدمتآبعد از نوشیدنی های صورتی نزدمان آمد . گیلاس های مد بلند های پایه ، با روز
و رینگ های شکری در آن .دیده می شد احتمال زیادی می دادم که نوشیدنی ها حاوی الکل باشند ، با
این حال فکر نمی کردم برای نوشدنشان به کارت شناسایی نیاز باشد . 34نمی دانستم آنها چه چیزی
هستند . اکثرِ تجربه ی من با الکل به آبجو های ارزان قیمت ختم می شد . گیلاسی برداشتم و به سمت
میسون برگشتم .
از او « : پرسیدم فکر می کنی نظر خوبیه ؟ » با احتیاط جرعه ای از مایع درون گیلاس نوشیدم . از
من اونجایی که یک نگهبان تحت تعلیم بودم احساس می کردم همیشه باید گوش به زنگ باشم . اما
امشب ، یک بار دیگر حس می کردم قانون شکن شده ام . نوشیدنی مزه ای شبیه پانچ داشت ، 35شبیه
آب میوه ی گریپفروت . چیزی شیرین مثل توت فرنگی . هنوز هم مطمین بودم که در آن الکل وجود
دارد ، ولی آنقدر قوی نبود که هوشیاریم را از من بگیرد .
پیشخدمت دیگری با سینی غذا ظاهر شد ن انداختم و آ. نگاهی به متوجه شدم که تقریبا هیچ کدامشان
را نمی شناسم . چیزی شبیه به قارچِ از پنیر بود پر شده ، نان گوشتی حال کمی شبیه با این یا سوسیس
آ. از دهم بو نجایی که گوشت خوارِ خوبی بودم فکر کردم شاید خوب باشد و دستم را برای برداشتن یکی
. نها دراز کردمآاز
کریستین با لبخندی که من دوست نداشتم گفت فوی گرسه « : » . با احتیاط به آن » ؟ چی هست « : نگاه کردم
. برای خوردن الکل حداقل سن مجاز ۸9سال است و برای جوانانی که به انها نمی خورد ۸9سال باشند باید کارت شناسایی
به همراه بیاورند . ( ویراستار )
. نوعی نوشیدنی مخلوط از چند مشروب ( ویراستار )
. یک غذای فرانسوی به معنای جگر چرب . برای تهییه این غذا از کبد غاز یا اردکی که به طور غیر طبیعی چربی جذب کرده
است استفاده می شود . ( ویراستار )
یبا صدای از خودراضی گفت برای یک » ؟ نمی دونی « : بار در زندگیش مثل یک سلطنتی واقعی به نظر
می رسید که اطلاعات جامعش را به رخ ما می کشد . شانه ای بالا انداخت « : فرصت رو از دست نده و
خودت تجربه ش کن » .
آغضب از رویلیزا هی کشید و گفت : جگر « غازه » .
دستم را عقب کشیدم . پیشخدمت حرکت کرد و کریستین خندید . چشم غره ای به او رفتم .
همین حین در ، میسون هنوز داشت با سوالِ من درباره ی این که آیا فرستادن نوآموزها قبل از فارغ
التحصیلی به جنگ ، درست است یا خیر ، سر و کله می زد .
romangram.com | @romangram_com