#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_104

اینجا: « بود چی کار می کنی ؟ »
احمقانه سوال عجب ای بود ، سعی بدهم برایش جوابی نکردم ، فکر می کرد در انجام حال چه کاری
هستم ؟ این بود چیزی ترین بزرگ که موروی برای ها بود افتاده اتفاق . : « گفتم و کردم اشاره بُردش
چه کس دیگه ای شده کشته ؟ »
پیشانی اش با . » ادرُزداوه: « خورد چین ناراحتی
دیگه « کی ؟ »
« رُز ما ... » نداریم وقت
اونا « یه داشتن چیزی ، درسته ؟ گفت دیمیتری غیر سلطنتی ها ، اونا کی بودن ؟ »
خستگی دوباره را در چهره اش دیدم . مرگ این ها : « بود سخت برایش من همشون اسم رو دونم نمی .
» درون برگه ها گشت بُرد و را به گرفت طرفم « : . » بیا
لیست را قلبم و کردم بررسی فرو . ریخت
باشه: « گفتم ، ! » ممنون
من لیزا و آن ها را کردیم ترک تا به آروز. برسند کارشان می کردم کاش می توانستم کمک کنم ، اما
نگهبانان کرا خود را بودند بلد ، آن ها کار آموز ها را زیر . خواستند نمی پایشان و دست
زمانی که به سرسرا اصلی قسمت سمت می رفتیم لیزا قضیه: « پرسید چی بود ؟ »
: « گفتم اون ... درُزداوها ی مسئله مادر کار براشون میا می . » کرد
نفسش لیزا را بعد و: « کرد حبس ؟ »
. » بود لیست توی اسمش و: « کشیدم آهی
لیزا از رفتن راه باز . » خدا اوه: « ایستاد به خیره الیخ فضای شد و با پلک اشک زد ، کرد تکرار دوباره :
« . » خدا اوه
دستانم و رفتم رویش روبه را گذاشتم هایش شانه روی ، در حال . بود لرزیدن
: « گفتم همه چیز دائمی موجی مانند ترسش. » راهه روبه به سمتم می آمد ، ترسِ نوعی اما تو بود خالی
.
« همه چیز رو به راه می شه . »
او : « گفت تو شنیدی ، یک استریگوی گروه با هم دست به و کردن یکی به ما حمله می کنن ! نفرن چند
؟ اینجا میان اونا ؟ »
با : « گفتم محکمی حالت نه : « نداشتم کردنش ثابت برای مدرکی هیچ البته. » ما اینجا در . » امانیم
... » بیچاره میای «
نداشتم گفتن برای چیزی . فکر می میا کردم یک واقعیست ی هرزه ، برای آرزویی چنین وقت هیچ اما
هیچ کس نداشتم ، نه ... دشمنم بدترین برای حتی که او . بود

romangram.com | @romangram_com