#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_102

مادرم بیشتر باید اونا: « گفت از . » باشن بوده قبل ی دفعه
یکی از نگهبان ها از فریاد تعجب روی زد بیشتر: « ؟ قبلی گروهِ بی بود سابقه ! باور تونم نمی هنوزم کنم
که نُه تا استریگوی با هم همکاری می کنن ، باور داری انتظار بعد کنم قراره از این هم سازماندهی بیشتر
بشن ؟ »
مادرم با ب: « گفت داری نیش حالت له . »
مدرکی هیچ: « پرسید دیگر یکی از انسان بودن ها هست ؟ »
مادرم : « گفت بعد و کرد درنگی بله ، کردنشون عمل ی طریقه و شدن شکسته بیشتری های حفاظ هم
شبیه به . » بادیکاهاست ی خونه ی حمله
بود سخت صدایش ، خستگی نوعی اما نیز در آن داشت وجود ، اگرچه این نبود یزیکیف خستگیِ ،
تشخیصم این بود که باشد ذهنی ، آن هم در فشاری ی نتیجه که حرف همین ها به او وارد می کردند .
فکر همیشه می مادرم کردم یک کشتارِ ماشینِ بی است احساس ، موضوع این انگار اما ، به وضوح
بود دردناک برایش . کردن صحبت در موردِ این برایش ناخوشایند موضوعِ سخ بود ت ، ولی همزمان
خودش تاملی کوچکترین بدون را با شرایط وفق می داد ، . بود این شغلش
گره ای در ایجاد گلویم شد که سریعا آن را فرو خوردم . انسان ها ، . بادیکا ی خانه ماجرایِ مثل درست
از زمانِ آن کشتار ، ما به استریگوی همکاریِ غریبِ و عجیب ماجرایِ وسیعی شکل ها و کمک گرفتن از
انسان ها را بودیم کرده آنالایز . آن موقع با جمله برانگیزی ابهام های می پرسیدیم « اگر چیزی چنین
کسی اما... » بیفته اتفاق دوباره به جدی طور در کاری چنین دوباره بادیکا قاتلان گروهِ اینکه احتمالِ مورد
بکنند ، حرفی نمی زد .
اول بار بود ممکن یک باشد بوده اتفاق ، دسته شاید ای از استریگوی ها به دور ناگهانی طور هم جمع
تصمیم قبلی فکر بدونِ و شده به حمله بودند گرفته . بود وحشتناک ، با وجود اینم می توانستیم آن را
. بگیریم نادیده
حالا... حالا اما به نظر می استریگوی رسیدگردهماییِ ها . است نبوده تصادفی
آن ها از و شده متحد عمد با کمک انسان ها دوباره حمله بودند کرده . حالا یک داشتیم الگو : استریگوی
ها بزرگ های طعمه فعالانه را جستجو می کردند . زنجیره های قتل ای .
توانستیم نمی دیگر به حفاظ جادویِ ها کنیم اعتماد . دیگر حتی به اعتم توانستیم نمی نیز خورشید نورِ اد
کنیم . انسان ها در روز طولِ می کنند حرکت توانستند . کنند خرابکاری و داده بانی دیده . روشنایی این
. نبود امن دیگر
چیزی که در بادیکا ی خانه به بودم گفته دیمیتری را به یاد آوردم : این همه عوض چیزو می کنه ، نمی
؟ کنه
مادرم تلنگری به بُرد رویِ هایِ برگه زد : « قانونی جزئیات هنوز اونا رو ندارن ، اما اون استریگوی تعداد

romangram.com | @romangram_com