#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_101
که برای یک لحظه به و پریدم ذهنش درون از چشمان او به خودم نگاه کردم ، بود عجیب . احساسم را
در نکردم پنهان خودم مورد . به کردم سعی و برگشتم ذهنم از بین وحش هشداری و ت که لیزا ازسمت
می چیزی آمد را . بفهمم
« چه افتاده اتفاقی ؟ »
« استریگوی ها دوباره حمله ! » کردن
به سرعت از پریدم بیرون خوابم رخت . سالن تمام به اخبار خاطر پر از و جنب جوش بود . مردم در
سرسرا به شده تقسیم کوچکی های گروه بودند ، یکدیگر خانواده افرادِ را جست و جو می کردند ، بعضی
از بحث ها به داشت جریان هراسناکی های زمزمه شکل ، و بلند های بعضی به بودند شنیدن قابل راحتی
. نفر چند را اصلی ماجرای کردم سعی و کرده متوقف را بفهمم . هر کس نسبت متفاوتی دید به آنچه
تداش بود افتاده اتفاق . اگر چه بعضی ها ایستادند نمی اصلا تا و بزنند حرف با عجله می گذشتند .
بعضی ها به عزیزانشان دنبال می عده و گشتند ای هم که یافت تری امن جای بودند شده متقاعد می
شود ، پناهگاه کردن ترک ی آماده می . شدند
وقتی سرانجام با متفاوت های داستان شنیدن به نتیجه ای یدیمنرس ، یکی باید فهمیدیم از دو منابعی که
می درستی اطلاعات توانستند به ما بدهند را جست و جو کنیم . مادرم یا دیمیتری . انداختن بالا مانند
یک سکه بود . میلی واقعا به نداشتم کدام هیچ دیدنِ . بعد از کش کوتاهی مکشِ با خودم گرفتم تصمیم
به بروم مادرم سراغ ، حداقل او در حال وقتش گذراندن با . نبود اُزرا تاشا
و بود باز نیمه مادرم اتاق دربِ با ورود من لیزا و ، شدم متوجه به نحوی یک مذاکره و فرماندهی مرکز
آنجا دایر است شده . بسیاری از اتاق اطراف نگهبانان می و جنب و چرخیدند جوش داشتند ، از درب
بیرون اتاق می داخل مجددا و رفتند می شدند . در همان حال راجع به بحث استراتژی می کردند . چند
نفری نگاه هایی به ما انداختند ، نپرسید سوالی و نکرد متوقفمان کسی اما . لیزا و من روی یک راحتیِ مبلِ
نشستیم کوچک تا بحثی که مادرم در حال بود انجامش را گوش . کنیم
او با چندی از ب ایستاده نگهبانان ود که یکی از آن ها بود دیمیتری . بود سخت خیلی که او را نادیده
بگیرم ، قهوه چشمانِ ای اش مختصرا به من و انداختند نگاهی من نیز خودم ی خیره نگاهِ جلویِ را گرفتم
. اکنون خواستم نمی با شده دار جریحه احساساتِ ام سر و کله . بزنم
و لیزا من به سرعت از جزئیات با شدیم خبر . هشت موروی به بودند شده کشته نگهبانشان پنج همراه ،
سه شده ناپدید نیز موروی که یا تا به حال بودند مرده ، یا به . بودند شده تبدیل استریگوی
در بود نگرفته صورت اینجا نزدیکیِ حمله واقع ، بلکه جایی در بود افتاده اتفاق شمالی کالیفرنیای . با این
وجود ، بکند توانست نمی کمکی هیچ تلخی تراژدیِ چنین وقوعِ ، پیچیدن مگر در موروی دنیای ها ، و
بعضی برای ها ، دو بودند نزدیک خیلی دور ایالتِ . وحشت در موج مردم بین می زد . آخر سر متوجه
شدم چه چیزی این حمله را اینقدر خاص . بود کرده
romangram.com | @romangram_com