#آکادمی_خون_آشام_(جلد_دوم)_پارت_100
این بدون حتی که قادر چشمم دور باشم را ببینم به نحوی می دانستم که درست آدریان می . گوید « تو
در حال . » نیستی کشیدن سیگار
! » بدیه عادت: « گفت با سر به من ؟ ترسیدی. « کرد اشاره یه ! » پوشیدی محافظ عالمه
و کردم اخمی به انداختم نگاهی پایین . بودم نشده لباسهایم متوجه ، شده گلدوزی جین شلوار ای به پا
داشتم که یک بار بودمش دیده ، اما پول خریدنش را نداشتم . تی شکمم و بود شده کوتاه شرتم را نشان
می و داد یک داشتم ناف آویز . همیشه دلم می نافم خواست را پولش وقت هیچ اما کنم سوراخ را
نداشتم . طلسمی که بودم پوشیده اکنون یک آویز نقره کوچک ای بود که از عجیب چشم انتهایش آبی
رنگی که مادرم به من آویز بود داده ان بود . لیزا چوتکیِ هم به . بود مچم دور
به کردم نگاهی آدریان . در قهوه موهای آفتاب نور چطور اینکه بررسی حالِ ای اش را روشن تر نشان
می دادند . حالا در روز کامل نور می ببینم توانستم در چشمانش حقیقت سبز هستند ، و پررنگ سبزی
زمردی ، بر لیزا کمرنگِ و یشمی چشمان خلاف . . شدم دهنده تکان چیزی متوجه ناگهان
« این همه کنه نمی اذیتت آفتاب نور ؟ »
با هایش شانه تنبلی را . « انداخت بالا نه ، این . » منه رویای
« نه ! » منه رویای این...
مطمئنی. « برگشت لبخندش ؟ »
. » دونم نمی. « شدم گیج
او با خندید بسته دهان ، لحظه اما ای خنده بعد از رفت بین . اولین برای بار از وقتی که او را بودم دیده
به جدی نظر می . « رسید چرا تو یه تاریکی عالمه در داری اطرافت ؟ »
. « کردم اخم چی ؟ »
« تو در چشمانش. » شدی احاطه سیاهی به زیرکانه شکلی من را بررسی می کردند ، اما نه طوری که
داشته منظوری باشد . « من تا هیچ حالا کس رو مثل تو ندیدم ، سایه همه دیده اطرافت ی می شه . هیج
حدس تونستم نمی وقت بزنم . وقتی حتی که وایسادی اینجا هم سایه ها در حال . » هستن گسترش
به انداختم نگاهی دستانم ، چیزِ هیچ اما غیر ندیدم طبیعی . دوباره به او نگاه . « کردم من ی شده بوسیده
... » هستم سایه
یعنی « چی ؟ »
« یک بار ... » مُردم تا به حال با هیچ کس غیر از داشکوف ویکتور و لیزا در این باره بودم نکرده صحبت
، اما این یک و. « ... نداشت اهمیتی و بود خواب از . » برگشتم مرگ
حیرت در چهره اش پدیدار شد اوه. « ، ... »جالبه
از خواب بی شدم دار .
یک داشت نفر من را تکان می داد ، بود لیزا . محکم چنان احساساتش از پیمان طریق به من کوبیده شد
romangram.com | @romangram_com