#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_96
حاضر بودم همه چیزم را بدهم تا بتوانم همین حالا ذهنش را بخوانم .متوجه شده بودم که از آن شب به بعد
.من را همین طوري نگاه می کند
یا قیافه اي کاوشگرانه. هیچ وقت در طی تمرینات این کار را نمی کرد، زیرا تمرینات جدي بودند اما. قبل و
بعد از تمرینات می دیدم که مرا طور دیگري نگاه می کند، تحسین برانگیز. گاهی اوقات اگر خیلی خیلی
.خوش شانس می بودم لبخندي هم روي صورتش نقش می بست
.یک لبخند واقعی، از نه آن لبخندهاي خشکی که اغلب می زد
نمی خواستم در برابر هیچ کس ) نه لیزا و حتی به خودم ( اعتراف کنم که بعضی روزها به خاطر همین
لبخند زندگی می کردم با. این لبخندها صورتش درخشش خاص پیدا می کرد، به قدري شگفت انگیز می شد
.که نمی توانستم توصیفش کنم
به امید آنکه را او در همین حالت نگه دارم سعی کردم چیزي بگویم که به نگهبانان ارتباطی داشته باشد، اما
" به جاي آن گفتم: " پس ... اممم ... حرکت دیگه اي هم داري که بخواي بهم یاد بدي؟
لب هایش باز شد و براي یک لحظه تصور کردم یکی دیگر از آن لبخندها نصیبم می شود.قلبم جست و خیز
می کرد.سپس با حرکت محسوسی لبخندش را مخفی کرد، یک بار دیگر همان مربی محکم و دوست داشتنی
" .من بود.همانطور که مرا رها می کرد، روي زانوهایش برگشت و بلند شد. " بیا، باید بریم
روي پاهایم برخاستم به و دنبالش از سالن ورزش خارج شدم.دیمیتري هنگام رفتن نگاهی به پشت سرش،
.نیانداخت، به همین خاطر خودم را مجبور کردم به سمت خوابگاهم برگردم
.من به مربی ام دل داده بودم
به مربی بزرگترم.احتمالا خل شده بودم، او هفت سال از من بزرگتر بود به. اندازه اي که نمی توانستم ... خیلی
خب، باشه، هیچی اما. هنوز هم از من بزرگتر بود.هفت سال اندازه ي کمی نبود.احتمالا خواندن و نوشتن را
زمانی که من به دنیا آمده بودم آموخته بود و زمانی که من در حال یادگیري خواندن و نوشتن و تحویل
دادن تکالیفم به معلم ها بودم او در حال بوسیدن دخترها بوده است.احتمالا دخترهاي زیادي را هم بوسیده
بود، از طرز نگاه کردنش می شد فهمیدو
.در حال حاضر در زندگی ام نیازي به دردسر نداشتم
***
سوئی شرت قابل قبولی را در اتاقم پیدا کرده بودم و بعد از یک حمام فوري در حال عبور از میان محوطه به
.سمت مهمانی بودم
بر خلاف نماي دیوارهاي سنگی، مجسمه هاي پر نقش و نگار و برج و بارو هاي کوچک بیرون ساختمان ها،
.داخل آکادمی کامل پیشرفته و مدرن بود
ما اینترنت بی سیم پر سرعت داشتیم،لامپ هاي فلوئورسان و خیلی امکانات پیشرفته ي دیگري که فکرش
را بشود کرد.تالار ناهار خوري شبیه کافه تریاهاي فوق العاده زیباي پورتلند و شیکاگو شده بود.میز مستطیلی
.شکل ساده اي وسط سالن قرار گرفته بود و دیوارها رنگ خاکستري مایل به قهوه اي آرامش بخشی داشتند
romangram.com | @romangram_com