#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_92
" .برام مهم نیست اونا چی صدام می کنن "
" .اوه، آره تو. خیلی محکمی به. کسی احتیاج نداري "
ایستادم. " نه، ندارم.من یکی از بهترین دانش آموزان این خراب شده .ام من نمی خوام تو همیشه ازم دفاع
" .کنی.طوري باهام رفتار نکن که انگار یه دختر ترحم برانگیزم که همیشه احتیاج به کمک داره
.برگشتم به و راهم ادامه دادم، اما به او راحتی کنارم قرار گرفت
" .ببین ... من نمی خواستم ناراحتت کنم.من فقط راجع بهت نگرانم "
.خنده اي هیستریکی نثارش کردم
دوباره شروع کرد. " دارم جدي می گم.صبر کن ... من، یه ، آه کاري برات انجام داد یه. جور، ام ... دیشب
" .رفتم کتابخونه و سعی کردم اطلاعاتی راجع به سنت ولادیمیر بدست بیارم
" دوباره ایستادم. " جدي می گه؟
آره، اما چیز زیادي راجع به آنا وجود نداشت. بیشتر کتاب یه ها چیز کلی گفته بودن.مثلا اینکه سنت "
" ... ولادیمیر مریض رو ها شفا می داده، اونا از رو لبه ي پرتگاه مرگ نجات می داده و این چیزا
.قسمت آخر عجیب بود
" با لکنت پرسیدم: " چیز دیگه اي هم بود؟
" .سرش را تکان داد: " نه. تو احتمالا به چند تا منبع اصلی احتیاج داري که اینجا وجود نداره
" منبع ِ چی چی ؟ "
او لبخندي زد که صورتش را تغییر داد. " تو هر کاري کردي به جز مطالعه، نه؟ یه ما روز دیگه توي کلاس
اندرو راجع بهشون صحبت کردیم.اونا کتاب هایی هستن که دقیقا از همون دوره ي زمانی ِ مورد نظرت
اطلاعاتی دارن.نسخه ي فرعیشون توسط مردمی که همین الان زنده ان نوشته شده.توي کتاب هایی که
طرف خودش راجع به اتفاقات دوره ي زمانی خودش نوشته اطلاعات بهتري پیدا می کنی، یا اگر کسی رو
" .که اونا رو می شناسه پیدا کنی هم خوبه
" آهان، باشه.حالا تو چی هستس؟ یه پسر نابغه؟ "
میسون مشت آرومی به بازویم زد. " من فقط توجه می کنم، همین. تو خیلی بی اعتنایی.خیلی چیزها از رو
" .دست می دي
" ... لبخند مضطربی زد. " و ببین ... من واقعا راجع به چیزي که گفتم متأسفم.من فقط
!حسودي
می دانستم، از چشم هایش هم می شد فهمید.چطوري قبلا متوجه این نشده بودم؟ او دیوانه ي من بود.فکر
.کنم واقعا راجع به اطرافم بی اعتنایی می کنم
." چیزي نیست میس، فراموشش کن. " لبخندي زدم. " و واسه ي اطلاعات و زحمتی که کشیدي ممنون "
او هم جواب لبخندم را داد اما. برخلاف لبخندم احساس ناراحتی می کردم، زیرا چنین احساسی راجع او به
romangram.com | @romangram_com