#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_86

آقاي ناگی براي توانایی تحقیر کردن دانش آموزان به وسیله ي بلند خواندن متن هاي خاص خودش مشهور
بود) متن هایی که در آن دانش آموزان خطاکار را مسخره می کرد و. این بار خطاکار من بودم و البته
.جسی.متن راجع ما به بود. ( که این توانایی با را خراب کردن به ما دست آورده بود
.او متن را قاپید و کلاس براي یک جنجال کامل آماده شدند

و آه ناله هاي شکوه مانندم را فرو بردم، سعی می کردم با بی توجهی و بی علاقگی تمام به نگاه کردن ادامه
.دهم.کنار من لیزا طوري به نظر می رسید انگار می خواست بمیرد
" !آقاي ناگی با نگاهی به متن گفت: " به به
سپس نگاهش از را متن گرفت. " فقط دانش آموزها می خواهن یه همچین مطلبی رو توي آزمون هاشون
بنویسن.هر کدومتون بدتر از اون یکی می نویسین.بگذریم، به هر حال اگه هنگام خوندن جایی رو اشتباه
" .کردم ببخشید
" .گلویش را صاف کرد و شروع به خواندن متن کرد
من دیشب جِی رو دیدم، چقدر هم آدم بد خطیه! خب، مکالمه شروع شد به تا جایی رسید که جوابی در پی
پنج علامت سؤال کوتاه دیگر آمده بود , : چه اتفاقی افتاد , ؟ یکی از آن پنج سؤال قابل درك کلیشه اي، که
" تازه نکته رو هم پوشش نمی داد. ها؟
کل کلاس خندیدند، متوجه شدم میا لبخند معنی داري را نثارم کرد. " گوینده ي اول جواب داد ,: فکر می
" .کنی چه اتفاقی افتاده , ؟ ما توي یه اتاق خالی عشق بازي کردیم
آقاي ناگی بعد از شنیدن پچ پچ و ها خنده هاي زیر لبی نگاهی به کلاس انداخت.لهجه ي بریتانیایی به او
.تنهایی کلی خنده دار بود

می شه بگید چرا زمانی که از کلمه ي عشق بازي یا همون عملیات بدنی و چیزهاي مربوط به اون حرف "
می زنم، یه همچین عکس العملی نشون می دید؟ ... خب، خانم هاتاوي، شما این عملیات بدنی آمده در متن
" رو تأیید می کنید؟
صداي خنده ي بیشتري در اتاق پیچید. بدنم را صاف کردم و گستاخانه گفتم: " بله قربان، آقاي ناگی.
.درسته قربان. " تعدادي از دانش آموزان بلند خندیدند
آقاي ناگی گفت: " ممنون که تأیید می کنید، خانم هاتاوي.خُب، کجا بودم؟ آها، گوینده ي دیگه پرسید , :
چطور بود؟ , جواب , : خوب , که لبخند روي صورت گوینده ي اول مهر تاییدي بر این حرف بود.خب، من
فکر می کنم این لبخند براي جی که شخصیتی اسرار آمیز داره پاداش خوبی باشه ، هوم؟ , پس که این طور،
چقدر جلو رفتید؟ , آه، دخترها! امیدوارم دیگه وارد قضایاي بالاي هجده سال نشیم , . ، نه خیلی، مچمون رو
گرفتن و, . دوباره ما در شرایط بدي قرار گرفته بودیم، با این تفاوت که دیگر لبخندي روي لب هاي گوینده
ي اول خودنمایی نمی کرد , . چه اتفاقی افتاد؟ , , دیمیتري یه دفعه ظاهر شد. اون جس رو بیرون کرد و
" , .بعدش به من گفت هرزه

romangram.com | @romangram_com