#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_76

او دوباره پاورچین پاورچین وارد اتاق زیر شیروانی کلیسا شد، احساس خوبی نداشتم.درست مثل دفعه ي
قبل با. خودم فکر می کردم: خداي من، این کشیش نمی تونه حداقل یکم بیشتر مواظب امنیت کلیسا باشه؟
پرتوهاي حاصل از طلوع خورشید به پنجره ي رنگی اتاق می رسیدند و تصویر ضد نور کریستین جلوي
.ورودشان را می گرفت او. لبه ي پنجره نشسته بود
" .گفت: " دیر کردي، یه مدتی میشه منتظرتم
لیزا یکی از آن صندلی هاي زهوار در رفته ي موجود در اتاق را جلو کشید و گرد و غبار رویش را پاك کرد.
" ." فکر می کردم سرت یکم با مدیر کایروا مشغول باشه

سري تکان داد. " زیاد طول نکشید. فقط یه هفته اخراج موقت شدم، همین. اونجوري که خبرچین ها می
" . گفتن خبري نبود. " دستش به را اطراف تکان داد. " می بینی؟ سالمم
" .تعجب می کنم که بیشتر از این طول نکشید و تازه یه هفته اخراج شدي "
دسته اي از پرتوهاي خورشید چشمان کرسیتالی آبی رنگ کریستین را روشن کردند. " نا امید کننده است ؟
"
" .لیزا به نظر شوکه می رسید . " اما خب یه تو نفر رو آتیش زدي
" نه نزدم . روي بدنش جاي سوختگی دیدي؟ "
" .همه جاش با شعله هاي آتش پوشیده بود "
" .کنترل شعله دست من بود. نمی ذاشتم چیزیش بشه "
" .لیزا آهی کشید . " تو نباید اون کارو می کردي
کریستین بدنش را صاف کرد از و لبه ي پنجره دور شد. خودش به را سمت لیزا خم کرد. " من این کارو به
" .خاطر تو کردم

" به خاطر من یه به نفر حمله کردي؟ "
معلومه! اون رو رز و تو توي شرایط بدي قرار داده بود. حدس می زدم از رز پسش بر میاد، اما با خودم "
" .گفتم شاید کمک بیاره.علاوه بر این یکی باید راجع به این قضیه ي روباه دهنشون رو می بست
" .لیزا چشمش او از را گرفت و تکرار کرد: " نباید این کارو می کردي
.نمی دانست چه احساسی نسبت به این سخاوت دارد
و طوري هم رفتار نکن که انگار همش به خاطر من بوده. خودتم خوشت میاد از این کارها بکنی، بخشی از "
" .وجودت می خواد.تنها دلیلش همینه
حالت صورت کریستین عوض شد و جایش را تعجب ناخواسته اي گرفت.شاید لیزا غیب بین نباشد، اما
.قابلیت غافلگیر کننده اي براي خواندن ذهن مردم دارد
وقتی کریستین را بی دفاع دید دوباره ادامه داد: " حمله کردن یه به نفر دیگه اونم با جادو ممنوعه، و این
" .دقیقا چیزیه که تو دوست داري انجام بدي

romangram.com | @romangram_com