#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_69
"
" .من چیزي نمی دونم.این فقط یه شوخیه مسخره بوده "
" هیچ نطري نداري کی این کارو کرده؟ یا چرا کرده؟ "
در ذهنم جستجو کردم.اگر قبل از رفتنمان بود امکان داشت کار ِ چند نفر باشد.همیشه وقتی یک نفر محبوب
و مشهور باشد بعضی را او ها دوست دارند، بعضی اما.نه ها حالا چی؟ لیزا کاملا از معرض توجه دور شده
بود.تنها کسی که آشکارا از لیزا تنفر داشت، میا بود اما. میا مبارزه اش با را حرف و ها کلمات انجام می داد،
با نه عمل.حتی اگر هم تصمیم گرفته بود کار بزرگ تري انجام بدهد چرا این کار را کرده؟ به نظر نمی
.رسید روشش این طوري باشد، میلیون ها راه براي عذاب دادن یک نفر وجود داشت
" .به دیمیتري گفتم: " نه، سرنخی نیست
رز، اگه چیزي می دونی به من بگو ما. هر دو یه طرفیم. هر دوتامون می خوایم ازش محافظت کنیم.این "
" .موضوع جدیه
شروع به دور زدن اطرافم کردم، عصبانیتم از آن روباه را سر او خالی کردم. " آره، جدیه، همش جدیه تو و.
هر روز به جاي این که بهم یاد بدي مبارزه کنم از و خودم و اون دفاع کنم، مجبورم می کنی دور محوطه
بدوم! اگه می خواي ازش محافظت کنی پس یه چیزي یادم بده! بهم یاد بده چطور مبارزه کنم.خودم می
" .دونم چطوري باید فرار کنم
تا این لحظه نمی دانستم به این شدت می خواهم مبارزه کردن را یاد بگیرم، خودم او به را ثابت کنم، به لیزا
به و هر کس دیگري.قضیه ي روباه به من احساس ضعیف بودن می داد و من از این احساس خوشم نمی
.آمد.می خواستم کاري بکنم، هر کاري
دیمیتري خشمم به را آرامی تماشا می کرد، هیچ تغییري در صدایش ایجاد نشد با. سادگی با دست به من
" .اشاره کرد و گفت: " بیا بریم، وقت تمرینه
با این که در خشم میسوختممحکم و تر بهتر از هر دفعه ي دیگر نو با آموزان مبارزه کرده بودم . آن قدر
بهتر که براي اولین بار در مبارزه ي تن به تن به پیروزي رسیدم و شان ریز را مغلوب کردم . معمولا مبارزه
ي من او و زیاد طول میکشید . این بار پس از این که را او شکست دادم با مهربانی مانند عده ي کمی از
. سایرین تشویقم کرد
:بعد از کلاس میسون را دیدم که با لبخند گفت
.)) داري بر می گردي رو فرم ها((
))ظاهرا همین طوره((
. به نرمی بازویم را لمس کرد
))لیزا چطوره؟((
romangram.com | @romangram_com