#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_62
شرایط سخت هم آنا بود که دلداریش می داد.شرایطی مانند تلاش هاي تاریک شیطان براي مغلوب کردن
و او تضعیف سلامتی و جسمش.زمان زیادي بود که آنا او از محافظت می کرد، درست از وقتی که ولادمیر
را او در کودکی نجات داده بود به و دنبالش وابستگی میانشان به وجود آمده بود.این از لطف خدا بود
کهبراي ولادمیر ِ مقدس نگهبانی مانند آنا فرستاده بود.کسی که بوسیده شده ي سایه بود و تمام چیزهایی را
.که در قلب و ذهن ولادمیر می گذشت، می دانست
" .میسون گفت: " بفرما، نگهبانش بوده
" .اما نگفته بوسیده شده سایه یعنی چی "
" .شاید معنی خاصی نمی ده "
چیزي در وجودم این را قبول نمی کرد.دوباره آن قسمت را خواندم، سعی کردم از این نوشته ي قدیمی سر
.در بیاورم.میسون از روي کنجکاوي مرا تماشا می کرد، انگار خیلی دلش می خواست کمک کند
" .پیشنهاد کرد. " شاید آنا ... منظورم اینه که اونا فقط با هم عشق بازي می کردن
" .خندیدم. " ولادمیر یه قدیس بوده
که چی؟ شاید قدیس ها هم س.ك.س دوست داشته باشن.اون قسمت ِ عشق خواهر و برادر انحرافی بوده. "
" به یکی از سطرهاي کتاب اشاره کرد و ادامه داد: " می بینی؟ وابستگی میانشان به وجود آمده بود. "
" .چشمکی زد. " این یه سرنخه
.وابستگی، کلمه ي عجیبی بود، اما مفهومش این نبوده که مدام همدیگر را لخت می کرده اند
فکر نکنم این طوري باشه، اونا فقط به نزدیک بودن.پسرها و دخترها هم می تونن فقط با هم دوست باشن. "
." قسمت آخرش را گوشه دار گفته بودم او و نگاه خشکی به من انداخت
اداي فیلسوف را ها در آورد. " اینطوریه؟ خب ما هم فقط دوستیم، ولی من چیزایی که او ذهن و قلبته نمی
" ... دونم.البته بعضی ها شاید دوست داشته باشن بدونن تو قلب دختره چی می گذره
.نالیدم: " اوه، خفه شو. " ضربه اي به بازویش زدم
با همان صداي بهِ ظاهر عالمانه اش ادامه داد: " شاید اونا به نظر تو موجودات ِ عجیب و غریبی باشن، اما
" .یه مرد براي این که طرفش رو خوشحال کنه باید بتونه ذهنشو بخونه
بحث غیر قابل اجتنابی را شروع کرده بودم و می دانستم از حالا گیر افتاده ام. " خب پس سعی کن ذهن
" .منو بخونی و این حرفاتو تموم کن
.از خندیدن دست برداشتم و دوباره سرم به را کتاب برگرداندم
.به هم وابسته بودند.تمام چیزهایی را که در قلب و ذهن ولادمیر می گذشت، می دانست
اونا یه پیمان داشتن، فهمیدم.حاضر بودم تمام دارایی ) را که زیاد هم نبود ( روي آن شرط ببندم.آن ها هم
یک پیمان داشته اند.فهمیدنش سوپرایزم کرده بود.داستان و ها افسانه هاي مبهم زیادي در مورد پیمان میان
romangram.com | @romangram_com