#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_52
شما گفتید وقت هایی که سر کلاس یا تمرین نیستم باید تو خوابگاهم بمونم، اما راجع به کلیساي یکشنبه "
" .ها چیزي نگفتید.فکر نکنم عادلانه باشه که بخواهید منو از ... اعمال دینی ِ خودم ... ام، محروم کنید
یا در اصل مرا از یک شانس دیگر، براي بودن با لیزا محروم کنید، هر چند مدت باِ هم بودنمان کوتاه و
.کسل کننده باشد
" .عینکش را بالاتر گذاشت. " نمی دونستم شما اعمال دینی هم انجام می دید
" .وقتی از آکادمی رفته بودم، به حضرت عیسی ایمان آوردم "
" .شکاکانه پرسید: " مادر شما خدا را قبول نداشت و در ضمن فکر نکنم از دین خاصی هم تبعیت می کرد
" .ولی پدرم با ایمان بود، به هر حال من راه خودمو پیدا کردم.نباید منو ازش دور کنید "
صدایی از خودش در آورد که بیشتر به نوعی خنده ي زیر لبی شباهت داشت. " نه دوشیزه هاتاوي، من
" .نباید شما از رو راهتون دور نگه دارم.خیلی خب، یکشنبه به ها نیایشتون می رسید
***********
پیروزي ام چندان طول نکشید، زیرا چند روز بعد، وقتی به کلیسا رفتم، همه چیز به همان کسل کنندگی قبل
بود.کنار لیزا نشسته بودم، گر چه حس می کردم انگار در حال فرار او از هستم.عمدتا بقیه را نگاه می
کردم.براي دانش آموزان آمدن به کلیسا اختیاري بود، اما با وجود خانواده هایی از اروپاي شرقی، دانش
آموزان ِ بسیاري از دین مسیحیت پیروي می کرد،حال چه خودشان اعتقادي به آن داشتند، چه خانواده
.هایشان آن را ها مجبور کرده بودند
کریستین آن سوي کلیسا نشسته بود و تظاهر به نیایش می کرد با. اینکه او از خوشم نمی آمد اعتقاد
.دروغینش مرا وادار به خندیدن می کرد
دیمیتري عقب تر نشسته بود، صورتش در سایه پنهان بود و همانند من ارتباطی با خدا برقرار نمی
.کرد.طوري در فکر فرو رفته بود که به نظر اصلا به مراسم توجهی نداشت.صدایی مرا به خودم آورد
" .پیروي از خدا کار آسونی نیست "
.کشیش داشت صحبت می کرد
حتی براي خود سنت ولادمیر، قدیس ِ حامی این مدرسه، اون هم لحظات سختی داشته.ایشون اونقدر روح "
بزرگی داشتند که مردم اغلب اطرافش جمع می شدند، شیفته ي سخنانش شدند و فقط می خواستن در
.حضورش باشن و حرف هاش رو بشنون
روحش به قدري بزرگ بود که متون قدیمی می گن می تونسته بیماري رو ها شفا بده با. وجود همه ي این
قدرت ها بعضی ها بهش بی احترامی می کردند، مسخره اش می کردند و دستش می انداختن. می گفتن
" .گمراه شده
.که البته راه خوبی براي براي بیان دیوانگی ولادمیر بود.همه این را می دانستند که ولادمیر دیوانه است
romangram.com | @romangram_com