#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_51

.سرگیجه ي مختصري داشتم.گرماي بدنم پایین آمد و خون روي ِ پوستم مانند درد ِ دست و پاهایم محو شد
نفس نفس زنان دستانم را عقب کشیدم.من به تا حال جادوهاي زیادي از موروي ها دیده بودم، اما هیچ کدام
.شبیه این یکی نبودند
" تو ... چی کار کردي؟ "
.باز هم همان لبخند غیر عادي را تحویلم داد
" .برگرد به خوابگاهت .رز چیزاي بدي این بیرون وجود دارند. هیچ وقت نمی فهمی چی دنبالته "
" ... هنوز به دستانش خیره بودم. " اما

سرم به را سمتش چرخاندم و براي اولین بار چشمم به جاي زخم هایی که یک طرف پیشانی اش بود،
.افتاد.انگار رد ِ ناخن بود
" .چشمکی زد و گفت: " اگه تو چیزي به کسی نگی، منم راجع به امشب حرفی نمی زنم
به زمان حال برگشتم، گیج از خاطره ي آن شب ِ عجیب و غریب.جسی در این فاصله داشت در مورد جشن
.صحبت می کرد
امشب دیگه باید بزنی به در بی خیالی.امشب تو جنگل، ساعت هشت و نیم برنامه داریم.مارك همه چی "
" .رو میاره
.مشتاقانه آهی کشیدم، اما تأسف جایش را گرفت از. خاطره ي خانم کارپ هم کاملا بیرون آمده بودم
" .راستش امشب نمی تونم بیام با. زندان بان ِروسیم تمرین دارم "
.دستم را رها کرد نا و امبدانه نگاهم کرد.دستش را میان موهاي برنزي رنگش کشید
.نبودن او با شرم آور بود.واقعا باید روزي این گندکاري را درست می کردم
" شوخی کرد: " نمی تونی یکم بهتر با من رفتار کنی؟

.لخند وسوسه انگیزي او به زدم، چیزي که امیدوار بودم اثر کند
" .گفتم: " البته که می تونم، البته اگه تا حالا خوب بوده باشم
فصل ششم
.دیدار لیزا م کریستین چنان مرا نگران کرده بود که روز بعد فکري به سرم زد
" .سلام کایروا، اممم، خانم کایروا "
من در دفترش ایستاده بودم.چشمانش از را روي چند ورقه بلند کرد به و من دوخت.واضح بود که از دیدن
.من خوشحال نشده است
" بله، دوشیزه هاتاوي؟ "
موضوع اینه که ... من توقیف شدم که تو خوابگاهم بمونم، این درسته ... ولی خب، کلیسا که می تونم برم؟ "
"
" می خواي براي گناه هات طلب مغفرت کنی؟ "

romangram.com | @romangram_com