#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_50
" پرسید: " آخرش کی برنده شد؟
" به شوخی نگاهی به جسی انداختم. " من که یادم نمیاد، تو یادته؟
" .نه یادم نمیاد.فقط یادمه کارپ داشت دیوونه می شد "
به سمت پاول برگشت. " پسر، باید این معلمه که دستش انداختیمو می دیدي.باعث می شه بچه ها پشتش
" .فکرهاي عجیب و غریب بکنند.خل و چله اصلا.وقتی همه خوابن تو محوطه پرسه می زنه
خنده ي بلندي کردم، انگار چیز خنده داري بود در. حالی که فکرم دوباره پیش خانم کارپ برگشته بود از.
.اینکه براي دومین بار در طی روز او به فکر کرده بودم، متعجب شدم
حق با جسی بود، وقتی هنوز اینجا کار می کرد، همیشه در محوطه ي آکادمی پرسه می .زد آهسته و
.یواش.یک بار همدیگه رو دیده بودیم.البته ناخواسته
قضیه مال زمانی بود که داشتم از پنجره ي خوابگاهم بیرون می رفتم تا پیش بچه ها بروم از. وقت خواب
.گذشته بود ما و همه باید توي اتاق هایمان می بودیم، در خواب ناز
.تاکتیک هاي فرار کردن یکی از تمرین ها منظم من بود! تو این یه کار خوب بودم
اما از شانس من آن یک دفعه اوضاع خوب پیش نرفت.تقریبا به طبقه ي دوم رسیده بودم که جاي دستم
.سر خورد
حس میکردم زمین به شدت به ستم می آید، خواستم با دستم چیزي را بگیرم تا سرعت سقوط را کم کنم
اما سنگ هاي ناصاف ساختمان دست هایم را بریدند.سرانجام محکم به زمین ِ چمن پوسیده برخورد
.کردم.اول کمرم به زمین خورد و سپس تمام قسمت هاي پشتی بدنم ضربه دید
" .روش بدي بود، رز ماري.باید بیشتر مراقب می بودي.معلمتو نا امبد کردي "
از میان موهاي در هم رفته ام خانم کارپ را دیدم که به سمت من خیره شده و نگاه متفکري روي چهره اش
.نقش بسته بود.درد به سر تا سر بدنم پخش می شد
.با بیشترین تلاشی که می توانستم سعی کردم وانمود کنم طوري نشده
روي چهار دست پا و بلند شدم.بودن با کارپ ِ دیوانه سر ِکلاس، آن هم در میان دانش آموزان یک چیز
بود، و بودن او با بیرون از کلاس، آن هم تنها، چیز دیگري.همیشه درخشش ِ گیج کننده و وهم آوري در
.نگاهش بود که آدم را دست پاچه می کرد
.احتمالش وجود داشت که براي تنبیه و توقیف مرا پیش کایروا ببرد.ترس آرام آرام وجودم را در بر گرفت
در عوض او لبخندي زد و دستش به را سمتم دراز کرد.جاخوردم اما اجازه دادم دستانم را بگیرد.وقتی
خراش هاي رو پوستم را دید صدایی از روي هم دردي د آورد به. آرامی دستش را روي خراش هایم کشید
.و اخم کوچکی کرد
.در اثر کشیده شدن دستش پوستم به شدت سوخت، سپس وزوز خوشایندي کرد و زخم هایم ترمیم شد
romangram.com | @romangram_com