#آکادمی_خون_آشام_(جلد_اول)_پارت_47

خوابگاه ما نوآموزان در اینجا بیشتر به سالن ورزش و زمین تمرین نزدیک بود.زندگی ما تقریبا جدا از
.یکدیگر بود تا خودمان با را مشکلات ِ نوع ِ زندگی موروي و ها دمپایرها وفق بدهیم

خوابگاه آن ها پنجره نداشت ولی در عوض به جاي آن شیشه هاي هاشور خورده اي داشتند که نور خورشید
را کاهش چشمگیري می داد. علاوه بر آن این شیشه ها قسمتی داشت که خون دهنده ها می توانستند از آن
جا خون رسانی کنند
خوابگاه نوآموزان برعکس آن ها در جاي باز تري ساخته شده بودکه اجازه ي ورود نور بیشتري به را فضا
.می داد
من اتاق خودم را داشتم، زیرا نوآموزان خیلی کمی وجود داشتند که بخواهند با من هم اتاقی شوند.اتاقی که
آن ها در اختیارم قرار داده بودند، اتاقی کوچک و معمولی بود، با دو تا تخت و یک میز به همراه یک
رایانه.دارایی هاي کوچکم که مخفیانه از پورتلند آورده بودم، حال درون جعبه هاي سربسته اي اطراف اتاق
.قرار داشتند
آن را ها زیرو رو کردم تا تی شرت راحتی براي خواب پیدا کنم.وقتی در حال جستجوي وسایلم بودم چند تا
عکس پیدا کردم.یکی از آن ها من و لیزا را در حال بازي فوتبال در پورتلند نشان می داد و بقیه مال زمانی
.بودند که همراه لیزا و خانواده اش در تعطیلات به سر می بردیم
.درست یک سال قبل از تصادف
آن را ها روي میز گذاشتم و رایانه را روشن کردم.یک نفر از بخش فنی ِ آکادمی ورقه اي به من داده بود
که حاوي دستورالعمل فعال سازي دوباره ي ایمیلم و گذاشتن رمز عبور براي آن بودهر دو تا کار را انجام
دادم، خوشحال از این که هیچ کس نمی فهمد این ایمیل راهی براي ارتباطم با لیزا خواهد بود اما. الان خسته

از تر آن بودم که برایش چیزي بنویسم.می خواستم رایانه را خاموش کم که متوجه شدم از قبل یک ایمیل
.دارم از. جانین هاتاوِي.کوتاه بود
.خوشحالم از اینکه برگشتی. کاري که کردي توجیه ناپذیر و نابخشیدنیه
. دوستت دارم
.مامان
.غرولند کنان رایانه را خاموش کردم
.به سمت تخت خوابم رفتم و قبل از اینکه روي متکا بیفتم بیهوش شدم
همانطور که دیمیتري پیش بینی کرده بود، صبح روز فردا ده برابر حالم بدتر بود.روي تختم دراز کشیده
.بودم و دوباره به فرار فکر می کردم
تصورش فقط اوضاع را خراب تر می کرد، اما به خاطر تمرین ِ قبل از مدرسه اي که با دیمیتري داشتم از
.شر آن تفکرات خلاص شدم.کلاس هاي بعدي هم بدون اینکه بیهوش شوم سپري شد
موقع ناهار لیزا از را میز ناتالی دور کردم و یکی از سخنرانی هاي مدل کایروا را در مورد کریستین تحویلش

romangram.com | @romangram_com